چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

من اندیشیدن و چشم به راه ماندن و روزه داشتن را آموخته ام. ص ۶۲ همه کس می تواند افسون کند، همه کس می تواند به مقصود خود دست یابد، اما اگر بتواند بیندیشد و چشم به راه بماند و روزه بدارد.  ص ۶۷ (هرمان هسه، سیذارتا)

* * * *

بی ستاره

به کودکی جهان غبطه می‫خورم هر روز
..
چقدر سلسله‫های مهم
که در تاریخ:
به یک اشاره چه سرها که بر زمین غلتید
به یک کرشمه چه مردان به خاک افتادند
چقدر تیر که بال پرنده‫ها را خورد
چقدر تیغ که بر بالش زمین خوابید.
..
چقدر واژه معصوم
که بر لبان حقیقت شهید شد هر بار
چقدر شعر که قفل دریچه را نگشود
چقدر دست که امضاش سبز بود، اما
صدای خش خش پاییز در مدادش بود.
..
چقدر آینه شرمنده‫ام کند هر روز؟
چقدر پنجره از ماه نا امید شود؟
..
بیا به کوچه بن بست من ببار این بار
بیا به متن کهنسال من تسرّی کن
بیا کنار شبم چند نقطه چین بگذار (سید علی میرافضلی)

* * * *

این یکی از برنامه های کاری نادر ابراهیمی است این تصویر. کلی انرژی می دهد به من. یعنی به اندازۀ خواندنِ دوبارۀ مردی در تبعید ابدی یا یک عاشقانۀ آرام …  اما، پوست من کلفت است. توی کَتَم نمی رود اینجور کارها. برنامه ریزی را می گویم. تصمیم کبرایم نمی آید هیچ وقت. مگر دربارۀ خواندن. مخصوصن این روزها که عطش دارم انگار! خودتان را بگذارید جای من؛ جنگ و صلح با آن عظمت، موبی دیک، آن کتاب دربارۀ رابعۀ عدویه، خانم دالاوی عزیز، به سوی فانوس دریایی … ووو … تازگی هم، شازده احتجاب و ۱۹۸۴ و میرا! هی چشمک می زنند به من که ما رو بخوووووووون دیگه!

* * * *

… این تولدگیرون رسم شایسته ای است اصولن. دوستان زحمت می کشند، وقت می گذارند آدم را می برند یک جاهایی عینهو میدان انقلاب یا بازار یا … می گویند هر چی دلت خواست بگو برات بخریم!!! من عاشق این صحنه های انسان دوستانه هستم که معمولن برایم پیش می آید حوالی بهمن ماه به بهانۀ تولدم! مثلن این کفشی که می بینید پای من یا این عینک یا … همچین داستانی دارند. بماند که محبت زهره و ملیحه زمان شمول است همیشه. شازده احتجاب و میرا و ۱۹۸۴ هدیۀ بانو جانِ خیاط باشی است از برای کادوی تولدمان. هدیۀ دیگر هم یک فقره اسپری خوشبوی خوشایند بود که …

۱۵ دیدگاه نوشته شده است! »

  1. صداي آشنا در 08/08/05 گفت:

  2. ندا در 08/08/05 گفت:

    تولدت مبارک خانمی…

  3. خاطره در 08/08/05 گفت:

    پیشواز روشنی……………………
    تولدت مبارک…


    چهار ستاره مانده به صبح؛
    ممنونم خانوم.

  4. مهم نیست! در 08/08/05 گفت:

    سلام از استاد ابن محمود اجازه گرفتی شعراشو اینجا مینویسی؟


    چهار ستاره مانده به صبح؛
    ابن محمود هم خطاب می کنند ایشان را؟ اجازه که نگرفتم ولی …

  5. واصح در 08/08/05 گفت:

    روزی ۶ صفحه نوشتن چند ساعت زمان می طلبد؟ و ۵۰ صفحه خواندن؟
    ای بسا طی همان زمان آنقدر مشغول شویم که یا از فرصت خواب بزنیم یا از عزیزان درجه یک و یا از ورزش و پیاده روی. کدام یک از این موارد فدای مورد یا موارد دیگر می شود؟

    من هم عاشق با بهانه و بی بهانه کادو دادن هستم!

  6. مریم باغ سیب در 08/08/05 گفت:

    تولدت مبارکککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککک


    چهار ستاره مانده به صبح؛
    ممنونم خانوم.

  7. سارا در 08/08/05 گفت:

    پیش پیش تولــــــــــــــــــــــــــــــــــدت مبارک امیدوارم امسال به همه آرزوهات برسی.


    چهار ستاره مانده به صبح؛
    ممنووووووووووونم. کامنت می ذاری کلی آرزوی ما رو برآورده می کنی خانوم. یعنی سالمی، سلامتی، هستی … دلمون تنگ می شه واست خانوم

  8. خیاط در 08/08/05 گفت:

    میرا رو خودت خریدی!اسپری چی؟بدت میاد؟؟
    از صبح هی تکرار می کنم تصمیم کبرایم نمی آید هیچ وقت!خیلی تمیز بود:))

  9. ندا در 08/08/05 گفت:

    تولدت مبارک. خوشی ها و شادی هات به وسعت آسمون.

  10. مهتاب در 08/08/05 گفت:

    پس ما هم دعوتت می کنیم . کجا را انتخاب می کنی ؟

  11. آوامین در 08/08/05 گفت:

    خب من که دورم چی کار کنم؟
    دیدی حالا من چه تنهام…دلم گرفت خب…

  12. آوامین در 08/08/05 گفت:

    به هر حال تولدت مبارک عزیزم…خیلی خیلی مبارک…سال دیگه عروسیتو ببینم انشالله……دیدی قرار بود بیام مجلس گرمی از همه عقبتر و دور تر بودم…دیدی حالا…بعد دیگه بهم نگی ها آوامین غصه نخور…

  13. سيد علي ميرافضلي در 08/08/05 گفت:

    سلام دوست عزیز
    ممنونم از مهرتان.

  14. آوامین در 08/08/05 گفت:

    دیدی همزمانیم دوباره !

  15. نوه در 08/08/05 گفت:

    سلام. تولدت خیلی خیلی مبارک. یادم نرفته بود به خدا. وقت نداشتم.
    حالا یه ماش(ماچ) ازت بگیرم.

دیدگاه خود را ارسال کنید