چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

پیتر که ماوراءالطبیعه را باور ندارد، از چنین لحظه‌های خارق‌العاده‌ی سرخوشی یکه می‌خورد. تصور می‌کند هیچ چیز خارج از وجود ما و نحوه‌ی تفکرمان وجود ندارد، اشتیاق به تسکین، به رهایی، به چیزی خارج از این کوتوله‌های بخت برگشته، این زنان و مردان زشت ضعیف و بُزدل. امّا اگر او می تواند زن دلخواه خود را در ذهن بسازد، پس حتماً او به گونه ای وجود دارد، و در حالی‌که به آسمان و شاخه‌های پیرامون خود می‌نگرد، در آنها زنانگی می‌بیند و با تعجب می‌بیند که چگونه تغییر حالت می‌دهند؛ چگونه در نسیم به طرزی باشکوه برگ‌ها را تکان می‌دهند و از این طریق خیرخواهی، ادراک و بخشندگی خود را نشان می‌دهند، و بعد بار دیگر ناگهان به هوا می روند و با این بازی مستانه تقوای ظاهری خود را بر باد می‌دهند. ص ۷۷

شاید همین که هی تلاش می‌کردم ردّپای آن آدم‌های The Hours را پیدا کنم لابه‌لای جملاتِ کتاب، بزرگ‌ترین اشکال من بود در خواندنِ خانوم دالاوی. دلم می‌خواست آن دیالوگ‌ها را بخوانم که دوست داشتم؛«لئونارد عزیز از زندگی رو برنگردون و همیشه با زندگی رو در رو شو و سعی کن بفهمی که چه ماهیتی داره و در نهایت، بشناسش و دوستش داشته باش برای چیزی که هست و بعد، کنارش بذار. لئونارد همیشه سالهاست که بین ماست … همیشه ساعت‌هاست … همیشه عشق … همیشه ساعت‌ها … ساعت‌ها …»

یا؛ «یه زمانی پیش می‌آد که به هیچ چیز تعلق نداری و فکر می‌کنی که باید خودت رو بکشی. یه روز من رفتم به یه هتل. آخر همون شب یه تصمیم گرفتم. تصمیمم این بود که وقتی دوّمین بچه ام به دنیا اومد خانواده‌ام رو ترک کنم و همین کار رو کردم. یه روز صبح بیدار شدم. صبحانه درست کردم. رفتم به ایستگاه اتوبوس. سوار اتوبوس شدم و یه یادداشت گذاشتم. یه کاری‌ام تو کتابخونه، تو کانادا گرفتم. چقدر آسونه که بگم از اون کار پشیمونم. خیلی آسونه. امّا چه معنایی داره. پشیمون شدن چه فایده‌ای داره؟ وقتی انتخابی وجود نداشته باشه. مهم اینه که بتونی تحمل کنی. این هم از من. هیچ‌کس دیگه من رو نمی‌بخشه. انتخاب، مرگ بود. من، زندگی رو انتخاب کردم.»

امّا، …

خانوم دالاوی چندین راوی دارد به اندازه‌‌‌‌‌‌‌‌ی تمام شخصیّت هایی که در داستان حضور فعّال دارند و پُر است از تک‌گویی و درونیّات و ذهنیّاتِ آنها، انگار با صدای بلند تعریف کنی همۀ راز‌ها، رمزها، حس‌ها، غم‌ها، نیاز‌هایت را. همان عقیده‌ی وولف که می گوید: بهترین مواد خام برای آفرینش آثار داستانی تأثیرات گوناگونی است که هنگام رویارویی با جریان عادی زندگی به ذهن می‌رسد.

خانوم دالاوی

خانم دالاوی، ویرجینیا وولف

ترجمه: خجسته کیهان، تهران، مؤسسه انتشارات نگاه،۱۳۸۶، ۲۴۰ صفحه، ۳۰۰۰ تومان

ساعت ها

The Hours داستان یک روز رو در سه مقطع زمانی مختلف در زندگی سه زن روایت می‌کنه. یکی، در سال ۱۹۲۰ و در لندن، ویرجینیا وولف (نیکول کیدمن) نویسنده‌ای که داره تموم تلاش خودش رو می‌کنه تا نوشتن رمان خانم دالووی رو تموم کنه و سرشاره از دل‌مشغولی‌های عجیب و غریب. دوّمی، در سال ۱۹۵۱، لورا براون (جولیان مور) یه زن خانه داره که حامله است و داره کتاب خاونم دالاوی رو می‌خونه و درست مانند وولف به دنبال گمشده‌ای است که احساس می‌کنه دیگران از اون دریغ کرده‌اند. سوّمی، در سال ۲۰۰۱، کلاریسا وان (مریل استریپ) ناشر و ویراستاره، زنی هیجان زده که مثل  کلاریسا دالاوی در رمان خانم دالاوی نوشتۀ ویرجینیا وولف می‌خواد برای پیتر والش، دوست صمیمی‌اش یه مهمونی بگیره. پیتر والش، نویسنده است و مبتلا به ایدز، اون پسر لورا بران و به نوعی ویرجینیا وولف است و …

+ اینکه، فیلمنامه‌ی The Hours بر اساس رمان ساعت‌ها اثر مایکل کانینگهام نوشته شده که مایکل کانینگهام نیز داستانش را با الهام از خانوم دالاووی نوشته است.

و ممنونم از احسان بابت این هدیه‌ی خوب


مرتبط جات؛ درباره‌ی خانم دالاوی

۲ دیدگاه نوشته شده است! »

  1. آوامین در 08/08/05 گفت:

    وا !!!من اومدم نیم ساعت پیش این دو تا پست نبود که !!!وا!!!
    واسه دو پست قبل کامنت نوشتم !!!

  2. آوامین در 08/08/05 گفت:

    بالاخره تمومش کردی؟!
    آفریننننن !!!اینم باید بخونم !!!

دیدگاه خود را ارسال کنید