حالا نه اینکه، خیلی ناموافق باشم با نظر و نقد آن عده از منتقدان و نویسندگان که دربارهی مجموعه داستان “ها کردن” کلّی به به و چه چه نوشتهاند و از عنوان گرفته تا آن پایانِ کتاب تحسین نامه نوشتهاند در ستایش قدرت و توانِ زیاد نویسندگی پیمان هوشمندزاده ولی، گیرم طنز خوبی داشته باشد این تکه تکه نوشتههای پراکنده که به قول منتقدان و نویسندگان روایت منقطع و فرم جدیدی است در داستاننویسی و انگاری، امتداد همان شیوهی خاص عکاسیِ هوشمندزاده جاری شده است در نثر کتابش و فهکذا. اما، خودمانیم دیگر اینقدر هم جذاب نیست مجموعه داستان “ها کردن”. وقتِ خواندنش، آدم لذّت میبرد از شوخیهای بامزهی ملیح لابهلای کلمات، ولی من اصلاً حس نکردم که دارم کتاب داستانی را میخوانم. بیشتر به این شبیه بود که آدم نشسته باشد و وبلاگ کسی را بخواند که دربارهی وقایع معمول زندگیاش مینویسد با کمی پریشانی و چاشنی طنز.
دو پاراگراف از داستانهای این مجموعه؛
گفتم: “بیا و عاشق ما باش.”
“خدا وکیلی وزنش هم قشنگ است. بدون رودرواسی بگویم اگر کسی به خودم گفته بود، میشدم. حالا شما بگویید: نه، نمیشدی. یا اگر هم میشدی به خاطر چیز دیگری بود. شاید هم شما درست بگویید؛ ولی وزنش را نمیشود منکر شد، میشود؟” ص ۶۰
“شروع میکند به حرف زدن. لبش مدام تکان میخورد و یک عالمه کلمه میریزد توی راهرو که من هیچکدامشان را نمیشناسم. دقت میکنم. نمیفهمم. باید حرف آشنایی باشد. نیست. از این همه حرف که میپرد بیرون حتی یکی را نمیفهمم. همینطور کلمه میریزد وسط و کلمهها یواش یواش میآیند بالا و بالاتر. احساس میکنم تا زانو توی کلمه هستم.” ص ۸۲
ها کردن
نوشتهی پیمان هوشمندزاده. تهران:نشر چشمه. چاپ چهارم ۱۳۸۷، ۸۸ صفحه، قیمت ۱۴۰۰ تومان
*
مرتبطجات؛
+ ها کردن را دانلود کنید.
+ گزارشی از نقد مجموعه داستان ها کردن (کانون ادبیات ایران)
+ ها کردن (خبرگزاری کتاب ایران)
+ درباره «ها کردن» نوشته پیمان هوشمندزاده / همین است که هست (روزنامه اعتماد ملی)
+ مهندسی نثر (نقد مجتبا پورمحسن ـ رادیو زمانه)
خاطره در ۸۷/۰۵/۱۵ گفت:
یه کلمه، ارزش خریدن داره یا نه رو هم آخر پست های کتابخوانی ات اضافه کن!! یا دست کم یواشکی بیا به من بگو!!
:: چهار ستاره مانده به صبح؛
من خریدنش رو توصیه نمیکنم البته! حتا خوندنش رو!!
ناهید نوری در ۸۷/۰۵/۱۵ گفت:
سلام خانوم .

اتیکت به روز شده ها .
مهشاد در ۸۷/۰۵/۱۵ گفت:
دانلود کردم:) جدی اسمش خیلی معرکه ست. امیدوارم دوستش داشته باشم.
مهشاد در ۸۷/۰۵/۱۵ گفت:
رویا تو خودت دانلودش کردی؟ امتحان کردی ببینی باز میشه یانه؟ پسورد میخواد منم نمیدونم چیه!:(
چهار ستاره مانده به صبح؛
:: مهشاد عزیزم. من دانلود نکردم. از روی کتاب خوندم. اصولن به کتاب دانلودی حساسیت دارم. کهیر میزند تنم. خب شما باید پولشو بدی یحتمل. چشمک.
آسیه در ۸۷/۰۵/۱۵ گفت:
همین کتابا رو میخونی که هر روز عاشق یکی میشی. حالا این جدیده رو به ما بنما!
یا یه جوری کد بفرست که خودش بفهمه
چهار ستاره مانده به صبح؛
:: کتابها را که میخوانم بینیاز میشوم از قضا. جدید و قدیم هم ندارد عشق ما. همیشه یکی بوده که ازلی و ابدی است. برای او روشن است و شما، ندانید به صلاحتر است. چشمک.
آرزو در ۸۷/۰۵/۱۵ گفت:
وبلاگش رو بخون
بهتر از کتابشه هوارتا
http://hooshmandzadeh.blogspot.com/
چهار ستاره مانده به صبح؛
:: ممنونم بابت لینک.
مهشاد در ۸۷/۰۵/۱۵ گفت:
آخه شما انقدر تعریف میکنی از این کتاب آدم حقیقتا مشتاق میشه بره بخرتش!:دی اولش بد نبود بعدش گفتی ارزش خریدن نداره و خوندن! بعدش گمانم بگی از مزخرف ترین کتابهایی بود که خونده م!:)) بعدشم اینجا این طرفا من ندیده م این کتاب رو. با فروشگاه های کتاب بهمن که آشنایی داری؟ فک کنم سالی دیگه این کتاب رو بیارن! :)) اصلا باید پاشم برم شهر کتاب یا انقلاب یک دلی از عزا دربیارم
چهار ستاره مانده به صبح؛
:: من از این زیاد تعریف نکردم. تعریف کردم؟ خیال نمیکنم اون کتابفروشی بهمن غیر از کتابای قلمچی و حل المسائل، واسش صرف کنه آوردن کتاب داستان و رمان.