:: و بعد کافیه که سقوط کنی ..
سقوط؟
:: بپری … تصمیمت رو می گیری که بپری و می پری ..
و وقتی که بیداری می شی، اون وقت؟
:: آره! .. بوی هوا .. مزۀ آب ..
خواندن روزنامه
:: خوردن ..
و نوشیدن .. کارکردن
:: داشتن خانواده ..
پس منتظر چی هستی؟ …
:: چقدر زیبایی توی این دنیا هست ..
آره! **
*
:: چرا این اتفاق افتاد؟
من نمی دونم
:: چون نوبتش رسیده بود؟
تو می خوای من چی بگم؟
::من دارم مجازات می شم..
خودت می دونی که این نیست .. زندگی همینه .. تو داری زندگی می کنی .. یه روزی هم باید بمیری .. چه حالی داره؟
:: چی؟
گرما؟
:: فوق العاده است!
اگه می دونستی این اتفاق می افته این کار رو می کردی؟
:: من ترجیح می دادم یک لحظه در کنارش باشم .. یک لحظه ببینمش .. یک بار صداش رو بشنوم تا ابدیت را بدون اون داشته باشم .. یک بار … ***
** و *** از دیالوگ های فیلم
amir hosin در 08/08/05 گفت:
سلام مطالب جالبی داری موفق باشی خوشهال میشم سری به وبلاگ من بزنی وبلاگ من http://www.dramad.googlepages.com
علی در 08/08/05 گفت:
سلام.
سقوط خیلی خوبه البته موقعی که مقصدش قلب یکی دیگه باشه .
ویروس در 08/08/05 گفت:
عشق شوری در نهاد ما نهاد // جان ما در کف غوغا نهاد *** داستان دلبران آغاز کرد // آرزویی در دل شیدا نهاد *** رمزی از اسرار باده کشف کرد // راز مستان جمله بر صحرا نهاد *** عقل مجنون در کف لیلی سپرد // جان وامق در لب عذرا نهاد *** بهر آشوب دل سوداییان // خاک فتنه بر رخ زیبا نهاد *** از پی برگ و نوای بلبلان // رنگ و بویی بر گل رعنا نهاد *** فتنهای انگیخت، شوری در فکند // در سرا و شهر ما چون پا نهاد *** جای خالی یافت از غوغا و شور // شور و غوغا کرد و رخت آنجا نهاد *** نام و ننگ ما همه بر باد داد // نا ما دیوانه و رسوا نهاد *** چون عراقی را، در این ره، خام یافت // جان او بر آتش سودا نهاد == عراقی همدانی
مانا در 08/08/05 گفت:
من با این دیالوگ آخر خیلی موافقم رویا جونم. خیلی درد داره یه عمر با رویای کسی سر کنی که هیچ وقت داشتنش رو تجربه نکردی