چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

در فصل هشتم از کتاب جامعه شناسی مان درباره‌ی نظریه مبادله و قضایای عام جرج هومنز نوشته شده است. این قضایای عام شامل چهار قضیه با نام های موفقیت، ارزش، انگیزه، محرومیت-اشباع و قضیه پرخاش – تائید می‌شود. من از میان قضایای عام هومنز همین آخری را دوست دارم که خودش تقسیم می شود به دو بخش که یکی در رابطه با پرخاش است و دیگری در رابطه با تائید.

در بخش اول، هومنز، فرضیه‌ی ناکامی – پرخاش را مطرح می کند و می گوید: یک وقت هایی در زندگی پیش می آید که آدم – فعل و عملی را به طلب پاداش و نتیجه ای مورد انتظار، انجام می دهد اما در پایان، آنچه که قرار است در پی این انتظار برای آدم فاعل و عامل محقق گردد، تحقق نمی یابد و تغییر موردنظر رخ نمی دهد و خواستی دلنشین به دست نمی آید و …

هومنز می گوید در این شرایط، خب طبیعی این است که دست آخر، آن آدم عصبانی بشود و از خودش رفتار پرخاشگرانه در کند! هومنز معتقد است این انتظار و توقعی که برای آدم به وجود می آید بر مبنای پیش فرض ها و واقعیت ها و رخداد های قبلی در ذهنیت و عینیت فرد تثبیت شده که حالا ممکن است خود آن فرد در گذشته این پاداش را دریافت کرده باشد و یا دیگرانی را دیده باشد که در شرایط مشابه آن را دریافت کرده اند. بهرحال، به حق و یا ناحق، این گمان در فرد بوده که به واسطه‌ی فلان فعل و بهمان عمل، انتظاری در او به ثمر می نشنید و زمانی که انتظارش معکوس می شود خب، طبیعی این است که یقینن به مرحله‌ی ناکامی برسد.

در ناکامی، انتظار می رود فرد دچار هیجانی به نام خشم شود و از این بابت، رفتاری پرخاشگرانه از خود نشان دهد. مثلن، یکهو حمله کند به دیوار روبرویش که سد شده برای رفتنش و یا بشکند سرش را که خورده است به این سنگ و یا صدمه بزند به خودش بابت انتظار بی جایش و یا تهدید کند کسی یا چیزی را که حالا برایش شده است منشاء ناکامی و دلیل این حس خشم …

حالا اگر منشاء ناکامی در دسترس آدمی نباشد و آدم نتواند به دلایل عرفی، شرعی، قانونی، اخلاقی و … طرف را مورد حمله و ضربه قرار دهد، چاره این است که آدم اهداف فرعی را جایگزین آن هدف اصلی (طرفش) کند که دلش می خواهد سر به تنش و خوشی به دلش نباشد! این هدف فرعی می تواند یک شی ء باشد!

مثلن آدم می تواند برود و تمام ظرف های بلور و کریستال خانه شان را بکوبد به در و دیوار و آنها را بشکند و یا اینکه این هدف فرعی می تواند یک موجود جاندار دیگر باشد! مثلن، آدم می تواند برود و نمی دانم دویست یا سیصد تومان بدهد یک جوجه ماشینی رنگی بخرد و گردنش را بگیرد توی دست هاش و بچرخاند و بشکند تمام استخوان ریزک های جوجه را و یا اینکه آدم می تواند بچه‌ی دماغو و ریقوی همسایه را در یک کمین جانانه پیدا کرده و چایلد ابیوز کند آن را تا …

البته هومنز قضیه اش را اینطوری توجیه می کند: در مواقعی که هیجان خشم در انسان به وجود می آید، میل ناگزیری هست که ارضاء آن را در اعمال پرخاشگرانه دنبال می کند و این اعمال و رفتار آزارگرانه بسیار خوشایند انسان قرار می گیرد و به رضایت خاطر عمیقی در فرد منجر می گردد. خب طبیعی این است که وقتی بشر بنده‌ی خدا عصبانی است، دلش بخواهد مثلن همان بچه‌ی ریقو و گندوی همسایه شان را بزند و ناکار کند و حتمی، این زد و خورد و درد کشیدن طرف، فوق العاده رضایت بخش است و آدم هم که قربانش بروم، زمین خورده‌ی همین اصل لذتش است به قول فرویدکم … وگر نه دلیل خاصی برای ضرب و جرح و آزار آن بچه‌ی بخت برگشته وجود ندارد.

البته، هومنز در ادامه‌ی این قضیه، اصل پرخاش – تائید را هم توضیح می دهد و تبیینش می کند تا نشان دهد که اگر انسان ها می توانند سرخورده و متنفر باشند همچنین قادر هستند تا خوشبخت باشند و مهربانی کنند. منتهی چون من می خواهم نیمه‌ی خالی لیوان را ببینم حوصله ندارم درباره‌ی بقیه‌ی این قضیه فکر کنم و یا بنویسم …

* به خاطر گل روی خیاط باشی پاراگراف بندی اش کردم!!!

۶ دیدگاه نوشته شده است! »

  1. گیلاس آبی در 08/08/05 گفت:

  2. آسیه در 08/08/05 گفت:

    سلام
    وب پر محتوایی دارین
    من که خوشم اومد
    پس شما هم بیایین نظرتون هم بدین

  3. خیاط در 08/08/05 گفت:

    یه کم پارگراف بندی می کردی بشر!چشممان در اومد!

  4. عادله در 08/08/05 گفت:

    اوا کامنت منو قورت داد !
    دوباره می نویسم :
    محض رضای خدا یکم اون قسمت پره رو میدید . کم کم دارم از خودم می ترسم !

  5. خیاط در 08/08/05 گفت:

    ما چاکریم!

  6. سارا در 13/05/17 گفت:

    من یه جایی خوندم برکز خشم به میزان خووباوری هم البته بیتگی داره، اگه طرف خودشو باور نداسته باشه خب به جتی خشمگین شدن تولاک خودش فرو میره

دیدگاه خود را ارسال کنید