شاه که تو باشی، ستایش نامه می نویسم برایت. شاید هم آخرش، خوش شد!
* * *
شاه من رفت و ستایش نیمه ماند
مصلحت بود این که دل شوریده ماند
شاه من گر میل اغیارش خوش است
دل به دوری مرد، عشق، اما زنده ماند …*
این* شعر هدیه است از لاله عزیز… خواستم بگویم لاله جان مچکرم!
این** شعر هم هدیه است از نیما، دوست عزیز … خواستم بگویم مچکرم! باقیش هم … خب، ممکلت اسلامی است! ادامه ندارد!
شاه تو گر رفت و تو تنها شدی
تو یکی ماندی و بی همتا شدی
لاله گر شاه دل دیوانه شد
داغ او مشهور این دنیا شدی**
زهره در 08/08/05 گفت:
شاه که من هستم !
پس ستایش نامه ات کو؟
نوشین17 در 08/08/05 گفت:
ایشالا که آخرش خوشه
لاله در 08/08/05 گفت:
شاهنامه زندگی های ما هم آخرش یا خوش است یا خیر ! … من از این خوش ، خیلی خوشم می آید اما امان از خیر … با اینکه می دانم این خیر ناخوش آیند بی شک همان مصلحتی که من تشخیص اش نمی دهم اما …
برایت آخر خیری آرزو می کنم که مصلحت اش بنا بر خوش بودنت باشد … از صمیم قلب …
لاله در 08/08/05 گفت:
این فی البداهه هم همینجا تقدیم به پست :
شاه من رفت و ستایش نیمه ماند
مصلحت بود این که دل شوریده ماند
شاه من گر میل اغیارش خوش است
دل به دوری مرد ، عشق ، اما زنده ماند …
خاطره در 08/08/05 گفت:
شاید آخرش خوش شد!!
نيما در 08/08/05 گفت:
شاه تو گر رفت و تو تنها شدی
تو یکی ماندی و بی همتا شدی
لاله گر شاه دل دیوانه شد
داغ او مشهور این دنیا شدی