چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

شاهنامه

شاه که تو باشی، ستایش نامه می نویسم برایت. شاید هم آخرش، خوش شد!

* * *

شاه من رفت و ستایش نیمه ماند
مصلحت بود این که دل شوریده ماند
شاه من گر میل اغیارش خوش است
دل به دوری مرد، عشق، اما زنده ماند …*

این* شعر هدیه است از لاله عزیز… خواستم بگویم لاله جان مچکرم!

این** شعر هم هدیه است از نیما، دوست عزیز … خواستم بگویم مچکرم! باقیش هم … خب، ممکلت اسلامی است! ادامه ندارد!

شاه تو گر رفت و تو تنها شدی
تو یکی ماندی و بی همتا شدی
لاله گر شاه دل دیوانه شد
داغ او مشهور این دنیا شدی**

عکس

۶ دیدگاه نوشته شده است! »

  1. زهره در 08/08/05 گفت:

    شاه که من هستم !
    پس ستایش نامه ات کو؟

  2. نوشین17 در 08/08/05 گفت:

    ایشالا که آخرش خوشه

  3. لاله در 08/08/05 گفت:

    شاهنامه زندگی های ما هم آخرش یا خوش است یا خیر ! … من از این خوش ، خیلی خوشم می آید اما امان از خیر … با اینکه می دانم این خیر ناخوش آیند بی شک همان مصلحتی که من تشخیص اش نمی دهم اما …
    برایت آخر خیری آرزو می کنم که مصلحت اش بنا بر خوش بودنت باشد … از صمیم قلب …

  4. لاله در 08/08/05 گفت:

    این فی البداهه هم همینجا تقدیم به پست :

    شاه من رفت و ستایش نیمه ماند
    مصلحت بود این که دل شوریده ماند
    شاه من گر میل اغیارش خوش است
    دل به دوری مرد ، عشق ، اما زنده ماند …

  5. خاطره در 08/08/05 گفت:

    شاید آخرش خوش شد!!

  6. نيما در 08/08/05 گفت:

    شاه تو گر رفت و تو تنها شدی
    تو یکی ماندی و بی همتا شدی
    لاله گر شاه دل دیوانه شد
    داغ او مشهور این دنیا شدی

دیدگاه خود را ارسال کنید