من یک مسافرم در گستره ی وسیع ِ سرزمین ِ خودم و هر روز جزیره ی ناشناخته ای را کشف می کنم در این اقلیم …
حرف می زنیم با هم؛ با سارا به قول او؛ چقدر خوبه! چقدر لازم بود! از چه روزگارانی حرف می زنیم …
بعدش، بیشتر معتقد می شوم به این حرف که جبران خلیل جبران گفته، نوشته است؛
” هر روز به وجدان خویش بنگرید و خطاهای خود را اصلاح کنید؛ اگر از انجام این وظیفه دربمانید، آن گاه با حقیقت و خردی که در درون تان است، صادق نیستید. ”
پ . ن )؛ از هر انگشتِ مانا هزار هنر می بارد؛ یکی مثلن همین عکس که دوست می دارم آن را. زیاد.
سقوط در 08/08/05 گفت:
سلام
راستش اسم وب لاگ من رو برد به شبهای دانشجوییم که تا صحر بیدار بودم
تا ستاره ها تو گرگ و میش سحر گم شن منم می خوابیدم
روزمرگی هایت روزمرگی نیست چون اصلا
نیست چنین چیزی
یه سر بزن به کلبه ما
مثل هیچکس در 08/08/05 گفت:
انسان را ثابت کنیم نه خودمان را
مدیر وبلاگ(سیاوش) در 08/08/05 گفت:
سلام
خسته نباشی.وبلاگ قشنگی داری.تبریک میگم
دوست من از طریق این لینک میتونی واسه وبلاگت تبلیق بگیری و ماهیانه بابت اون تبلیق مزد دریافت کنی……… http://www.clicksor.ir/signup.php?pid=134
راستی به ما هم سر بزن
یا حق…
سارا در 08/08/05 گفت:
إ!
خاطره در 08/08/05 گفت:
چقدر این عکس قشنگه…چه حس قشنگی به ادم میده… انگار وسوسه میشی که پاشی و راه بیافتی…
سارا در 08/08/05 گفت:
من دیشب که رفتم بخوابم همش به شما فکر می کردم. به اینکه در این مدت چقدر تغییر کردی. و به نظرم این مدت شاید حتی یک ماه هم نباشه! انگار دیدگاهت و هدف ها و انگیزه هات خیلی روشن تر و واضح تر شده. انگار بزرگ شدی!
مانا در 08/08/05 گفت:
خانم ترو به خدا اینقدر مارو شرمنده نکن. کدوم هنر؟ کدوم کشک؟! این بار کامنت دونی شما ولی داره ما رو داغ میکنه ها. دو روزه میام باز نمیشه