چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

{۲ / ۱}

فن داستان‌نویسی به قدری جالب و جذاب بود که سیصد و هشتاد و پنج صفحه از چهارصد و هجده صفحه‌ی آن را (صفحه‌هایی که باقی ماند فهرست اعلام بود البته!) همین امروز خواندم و ختم به خیر شد. این‌طوری کمتر بابت وقت تلف‌کردن‌های این پنج روز گذشته خودخوری می‌کنم. آخر، قرارم با خودم این بود که روزی، دست‌کم پنجاه صفحه کتاب بخوانم که ممکن نشده بود تا … جبران شد با این حساب.

وصایای داستان‌نویسان معاصر عنوان اوّلین مقاله در کلّیات است. مجموعه‌ای است از صحبت‌های نویسندگان درباره‌ی داستان‌نویسی که برای من دوست‌داشتنی بود خواندن این حرف‌ها. نه فقط برای نویسندگی، به کار بستن و به یاد داشتن بعضی از این جملات به درد دنیا و عقبای آدم هم می‌خورد. مثلن، لاری استروتر Larry Strawther گفته است: “کاملن آماده باش تا اگر شانس به تو روی آورد، بتوانی از آن استفاده کنی.” ص ۲۵

یا ” خوب نوشتن، فقط نتیجه‌ی مأیوس شدن، تسلیم و لاقیدی نویسنده است. در این موقع نویسنده به خودش می‌گوید:”همه چیز از دست رفت. بازی تمام شد. واقعن عاجز شده‌ام. دیگر نمی‌خواهم حتّا یک کلمه هم بنویسم. باید قبول کنم که کاملن شکست خورده‌ام.” ولی مسئله این است که خدا خیلی رحیم است. دلش برای نویسنده می‌سوزد. نگاهی به پایین می‌اندازد و می‌گوید:” بنده‌ام بیچاره شده. بگذارم لااقل چندتا جمله‌ی خوب بنویسد.” ص ۲۷ به نقل از واکر پرسی Walker Percy

{۱ / ۱}

دیدگاه خود را ارسال کنید