چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

امروز قبل از شروع نرمش، نشسته بودیم به حرف با دوستان، در این میان دختری، که عینهو نی قلیان می‌ماند، یکهو با شگفتی محض پرید وسط حرف‌مان که: واقعن شما متولّد شصتی؟ ما هم مات و مبهوت خیره ماندیم بهش و گفتیم: آره خب. دخترک هی می‌زد روی پایش و پُشتِ هم تکرار می‌کرد: وای خدای من! باورم نمی‌شه! بعدتر گفتش که با دوستش، که غایب بود امروز، کلّی درباره‌ی ما حرف زده‌اند و حدس‌شان این بوده که بنده دست‌بالایش، متولّد ۶۹ یا ۷۰! هستم. این را که می‌گوید، سالن پُر می‌شود از صدای خنده‌هایم! می‌پُرسمش: حالا خودت چند سالته؟ وقتی می‌شنوم که متولّد ۶۸ است خودش،  دوباره می‌پُکم از خنده. دخترک امّا، جدّی است و هنوز متعجّب و دارد می‌گوید مرجان (همان دوستِ در غیبت‌اش) اگر بفهمد شاخ در می‌آورد حتمن!!! ما دیگر مانده‌ایم چه بگوییم، خنده‌مان را هم خفه می‌کنیم در کام! موضوع سن و سال و قد و اندازه‌ی ما بسی واجد اهمیّت است انگار!

۲ دیدگاه نوشته شده است! »

  1. ناهید نوری در 08/08/05 گفت:

    نه بابا ! جدا" شما متولد شصتی ؟ بهت نمیاد …

  2. آینه های ناگهان در 08/08/05 گفت:

    خوش به حالت ده سال کوچیکتر به نظر میای؟امروز یه نفر منو دو سال بزرگتر تخمین زد دارم دق میکنم.کجاست این کرم ضد چروک و سفت کننده ی عضلات صورتم هااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟

دیدگاه خود را ارسال کنید