عشق و عاشقی بدون درد و غم نمیشود
پیش از این هزار بار گفتهام! نمیشود
هر چه حرف میزنی بزن که پیش چشم من
هیچ چیزی از قداست تو کم نمیشود
آفتاب مهربان روزهای کودکی!
شب بدون روی تو سپیده دم نمیشود
چشم تو امید روزهای بعد از این من
چشم هیچ کس به جز تو جامجم نمیشود
شعر حق مطلب تو را ادا نمیکند
«نون» ناز تو بدون «والقلم» نمیشود
از شبی که رفتهای به هیچ جای این جهان
مثل من به هیچ بندهای ستم نمیشود
چون امامزادهای غریبهام که غیر تو
هیچ کفتری مقیم این حرم نمیشود
خواستم که لحظهای بخوابم امشب از تو دور
هر چه پلک روی پلک مینهم نمیشود
کم بگو به یاد چشمهای یشمیام نباش
سعی کردهام به جان تو قسم نمیشود
من تمام عمر گشتهام ولی به هیچ وجه
هیچ کس شبیه عشق اولم نمیشود
هر چه قدر فکر میکنم به هم نمیرسیم
هر چه قدر استخاره میکنم نمیشود
صبر میکنم و دلخوشم به این که گفتهاند
پشت مرد زیر بار غصه خم نمیشود
من قبول میکنم شبیه عشق و عاشقی
شعر و شاعری بدون درد و غم نمیشود
شاعر: اصغر عظیمی مهر
دیوانه ی عاقل در 08/08/05 گفت:
بلدیاآآآآ !