در بیست و چند سالهی عمرم، به خاطر ندارم هیچگاه چنین روزهای پُراسترسی را گذرانده باشم بابت هولِ امتحان! طوری که، مجموع ذرّههای اضطرابِ درونیام تبدیل شدهاند به دردی سخت در بدنم. خصوصاً پاهایم. غیرعادی بودنِ این تجربه، هراس مرا بیشتر میکند از نتیجهای که … هر روزی که به موعدِ امتحان نزدیکتر میشوم، میبینم بیشتر از آن کنکور ِ دهسال قبلتر و این هی کنکورهای متوالیِ ارشد در چند سال گذشته، نتیجهی همین یکی برایم اهمیّت زایدالوصف دارد. آدم نمیتواند دلایل ذهنیاش را توجیه کند برای کسی. گیرم فرقی نکند به حالِ زندگیام و دیگر از سن و سال من گذشته است و یا اصلاً که چی مثلاً بخواهم پی جذابیّتِ دانشگاه باشم یا دنبال مدرکی که …؟! معنی ندارد و هیجان هم. سعی میکنم ذهنم را پرت کنم از چنین افکاری و متمرکز بشوم بر مباحث همین کتابهای درسی که آنوقتهای بچّگیام ناخوشایند بودند و حالا، به شدّت خواندنی! کتاب ادبیات میخوانم؛ بخش ادبیات حماسی. اینجای کتاب دربارهی شاهنامه است و دارد میگوید: “جان و جوهر تراژدی رستم را “مقاومت” تشکیل میدهد. از میان پهلوانان و قهرمانان شاهنامه، تنها “رستم” برای پاسخ دادن به این سؤال انتخاب شده که “آیا زندگی را به هر قیمت باید پذیرفت یا خود در تعیین بهای آن، دست داشت؟”بعدتر، هی فقط همین جمله است که در ذهنم تکرار میشود؛
“آیا زندگی را به هر قیمت باید پذیرفت یا خود در تعیین بهای آن، دست داشت؟”
“آیا زندگی را به هر قیمت باید پذیرفت یا خود در تعیین بهای آن، دست داشت؟”
“آیا زندگی را به هر قیمت باید پذیرفت یا خود در تعیین بهای آن، دست داشت؟”
“آیا زندگی را به هر قیمت باید پذیرفت یا خود در تعیین بهای آن، دست داشت؟”
“آیا زندگی را به هر قیمت باید پذیرفت یا خود در تعیین بهای آن، دست داشت؟”
“آیا زندگی را به هر قیمت باید پذیرفت یا خود در تعیین بهای آن، دست داشت؟”
مهران در 08/08/05 گفت:
امسال کنکور ارشد ادبیات داشتم. دو سه ماهی که مطالعه میکردم آنقدر لذتبخش بود که تا آخرین لحظات ممکن توی کتابخانه میماندم و آخرش به زور مسئول کتابخانه، راهی خانه میشدم. لذت آن یک ماه واقعا فراموشنشدنی بود. ادبیات فارسی واقعا رشتهی دوستداشتنی و دلچسبی است.
حیران در 08/08/05 گفت:
روزگاری بزرگ ترین سوال زندگیم همین بود. امروز یقین دارم که تلفیق جبر و اختیار جواب این سوال تو ست. به عنوان نمونه در میان سالی می توانیم از روی اختیار مهاجرت کرده و مکان جدیدی را برای زندگی برگزینم؛ دست از ادامه ی تحصیل بکشم یا برای قبولی در امتحانات سال سنگ تمام بگذاریم؛ رمانی بنویسیم، گنجشکی را وحشیانه از ادامه ی حیات باز داریم یا از میان دو رقیب یکی را به اختیار برای ادامه ی مسیر زندگی برگزینیم.
آن سو تر اموری خارج از دایره ی اختیارمان است که ناخواسته در سرنوشتمان تاثیر مستقیم خواهند داشت. مهاجرت والدینمان زمانی که ما کودکی بیش نبودیم، جنگ، بلاهای طبیعی، قوانین حکومتی و خانواده از آن دسته اند.
در نهایت به اعتقاد من با اراده ای استوار می توان در داستان بلند زندگی نقش یکی از نویسندگان اصلی را داشت چرا که انسان را آزادِ آزاد آفریده است پروردگار.
امید وارم در امتحانت سربلند باشی.
ابوذر در 08/08/05 گفت:
۴۹% تبریک برای روز زن … برای اینکه به هر حال بالقوه زن هستی
سارا در 08/08/05 گفت:
این کنکور کیه؟
چند وقت دیگه باید این جوری باشی خواهر؟
آرزو در 08/08/05 گفت:
برای کنکور؟
وااااااااااااااای چقده کیف میده!
خوچ به حالت رفیق.
حالا می خوای چه رشته ای بخونی؟
جدی جدی میشه دوباره کنکور داد؟ دلم خواست…
داود سیدی در 08/08/05 گفت:
سلام
خاطره در 08/08/05 گفت:
روزت مبارک… بانو…
آرزوهای توپ و شیکتون منو کشته!
همه خوبی های دنیا همراهت که شایستگی بهترین ها رو داری…