چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

درسی که دل به بهای رنج و شادی خود مطالعه نکرده باشد درست فرا گرفته نمی‌شود. واژه و واقعیّت از یک قماش نیستند و چه بسا که شخص آنچه را که خوانده است در زندگی بیابد و آن را باز نشناسد.*

* جان شیفته، نوشته‌ی رومن رولان، ترجمه‌ی م. ا. ‌به‌آذین، انتشارات نیلوفر، جلد اوّل و دوّم، چاپ هفتم ۱۳۷۳، ص ۱۲۰

۴ دیدگاه نوشته شده است! »

  1. ساده دل در 08/08/05 گفت:

    بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

    همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

    شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

    شدم آن عاشق دیوانه که بودم

    در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید

    باغ صد خاطره خندید

    عطر صد خاطره پیچید

    به ما هم سر بزنید

  2. آرزو در 08/08/05 گفت:

    من برای واژه هایی که نوشتی می میرم رفیق!

    بس که راست هستند و به جان دیده ام اینها را …

    ای رومن رولان

    ای من تو را فدا!

  3. airblue در 08/08/05 گفت:

    سلام. منو ببخش بدون اجازه وارد شدم . زیبا بو د. شما هم یه سری به من بزن

  4. مهم نیست! در 08/08/05 گفت:

    خانم اجازه؟ ما نفهمیدیم این قسمتو /میشه یه بار دیگه توضیح بدین

دیدگاه خود را ارسال کنید