در آرزوی تو باشم …
که خاک کوی تو باشم …
به جست و جوی تو باشم …
غلام روی تو باشم …
به بوی موی تو باشم …
دوان به سوی تو باشم …
مست روی تو باشم …
پی.نوشت )؛ دلم میخواد بنویسم … عاشقانه بنویسم … نامه بنویسم … زیاد بنویسم … گیج بنویسم … دلم میخواد بنویسم … از دیشب، از پریشب … از کی دلم میخواد بنویسم … نمیذاره ولی … این جامعۀ اطلاعاتی لعنتی نمیذاره … نمیذاره بنویسم … عاشقانه بنویسم … نامه بنویسم … زیاد بنویسم … گیج بنویسم … دلم میخواد بنویسم … از دیشب، از پریشب …
خليل رشنوي در 08/08/05 گفت:
سلام
ممنون از اینکه به خانه من سر زدین . فکر کنم من ساخته شده ام برای پیشنهاد دادن .
زهره در 08/08/05 گفت:
سلام خواهر! کسی مجبورت نکرد که حتما بنویسی ، من چندین بار زنگ زدم که بی خیال جامعه اطلاعاتی شو. اما جنابعالی افتخار صحبت کردن با اینجانب را ندادید.
به هرحال متشکرم! و از این که نذاشتیم عاشقانه نامه بنویسی ما را ببخشید!!
وسام در 08/08/05 گفت:
بنویس
زیاد بنویس
عاشقانه بنویس
نامه بنویس
گیج بنویس…
بنویس…
سارا کوانتومی در 08/08/05 گفت:
خبریه؟
صدرا در 08/08/05 گفت:
سلام. مامانی! چیا منو از لینکات شوت کردی بییون؟
چهار ستاره مانده به صبح؛
:: الهی. معذرت. از قصد نبوده در جابهجاییها، جا مانده است. اضافه میشود دوباره.
آرزو در 08/08/05 گفت:
خب بنویس دوست جان
ما هم حی و حاضریم تا بخوانیم
عادله در 08/08/05 گفت:
آخییییییی . اصولن عشقولانه ها آدمو هوایی می کنه
چهار ستاره مانده به صبح در 08/08/05 گفت:
مینویسیم … ممنونم ازتان …