“داستان های کتاب حاضر، که بیش از این جایی به چاپ نرسیدهاند، نخستین تجربیات داستاننویسی او به شمار میروند. “کتاب هول” نامی است که به کلیّت این مجموعه داده شده، مجموعهیی که در آن آمیزهی دروغ و راست، یأس و سرخوشی و واقعیت و خیال در متن روایتهایی از ناهمزبانی آدمهای امروز و دیروز در هم تنیده شده است.”*
برای من بیشتر این جالب بود که خانوم شیوا مقانلوی عزیز در نخستین تجربیات داستاننویسیاش چقدر موفقتر بوده است نسبت به مجموعه داستان دود مقدس که خستهکننده بود و من، زیاد دوست نداشتم آن کتاب را. طوری که من یکسره خواندنمش به کل در کمتر از ۵۰ دقیقه! کتاب هول شامل ده داستان است با این عناوین؛ سیگارکشان، کتیبه، عطش، زندهیاد کلئوپاترا، مرد عنکبوت، همسایه، اباطیل، مرگ و دوشیزه، مزاحمان و عروسک.
به نظر من، نثر کتاب خیلی خوب است. با تأکید زیاد بر خیلی خوب! اگر خاطرتان باشد، نوشته بودم که قصدم بر این است که عشق روی چاکرای دوم را بخوانم. ولی، بعد از بیست دقیقه تلاش! قبل از اینکه کتاب را کلهم شهید کنم با هی ناخنک زدن به داستانهای مختلف و دستآخر نخواندن! آن را کنار گذاشتم و کتاب هول را دست گرفتم تا بخوانم. من دربارۀ تم و ایدۀ هیچکدام از این دو کتاب، پیشزمینۀ ذهنی نداشتم و تنها عاملی که مانع از خواندن عشق روی چاکرای دوم شد، نثر ناخوب بود. دقیقن، همان عاملی که در کتاب هول انگیزه شد برای خواندن.
ضمن اینکه فضای سورئالِ داستانهای این مجموعه جالب است به ویژه زندهیاد کلئوپاترا و اباطیل. البته، من داستان همسایه و مرگ و دوشیزه را هم دوست داشتم.
دربارۀ عنوان کتاب در اینجا خواندم که نوشته بودند؛ “عنوان کتاب هم برایم گنگ است: یعنی کتاب هول هولکی است؟ یا کتاب ترسناک است؟” هر چند دربارۀ دود مقدّس نیز، من متوجه نشده بودم (و نشدهام) که عنوان آن از کجای کتاب و داستان پیدا شده است؟ ولی، به نظر من، پاراگرافی بود در داستان کتیبه که شاید عنوان این کتاب از آنجا آمده باشد؛ “برای ما، مهم این است که در موقعیتِ اغراقشدهی نامنتظر، در شرایطی هولانگیز و ناباور که مثلاً صاعقهیی هزار متری جهان را آتش بزند یا سیلی خانمان برانداز کرهی خاک را تسخیر و همه را شناور کند، چه میکنیم: با خودمان و با آن دیگری. ما از ترس جان خواهیم دوید تا راهی از زمین به آسمان بجوییم، تا نمیریم. گاهی یکی از ما آن یکی را به آغوش میکشد که به او تکیه کند، گرچه خوب میدانیم که این هولِ عظیم مجالِ عاشقی نمیدهد. ما در این هول عظیم غوطهوریم.” ص ۱۷ و ۱۸
یکی، دو، چند جمله از این کتاب؛
:: آن دفعهیی که باید بنا به خواهش دیگران کارهایمان با دفعات دیگر فرق کند، کدام است؟ ص ۸۲
:: چند بار از او خواستم بگذارد در همین شرکتی که خودم کار میکنم، شغل مناسبی برایش دست و پا کنم. آنجا را هم رفتهاید، نه؟ اما زیر بار نمیرفت. با من فرق داشت، اهلِ عقلِ سلیم و زندگیِ عملی نبود. میگفت ترجیح میدهد به جای خط تولید و سازه، با خودش خوش باشد، یا روی کاناپه پرواز کند. ص ۷۴
:: دوستی یک پیکره است که جامههای بسیار دارد. ص ۲۲
کتاب هول
نوشتهی شیوا مقانلو. تهران: نشر چشمه. چاپ اول ۱۳۸۳، ۹۸ صفحه، قیمت ۹۰۰ تومان
مرتبطجات؛ کلیک کنید اینجا.
* از یادداشتی که پشت جلد کتاب نوشته شده است.
وسام در 08/08/05 گفت:
آن کس که بداند و بداند که بداند
باید برود غاز به کنجی بچراند
آن کس که بداند و نداند که بداند
باید برود خویش به گوری بتپاند
آن کس که نداند و بداند که نداند
با پارتی و پول خر خویش براند
وانکس که نداند و نداند که نداند
بر پست ریاست ابدالدهر بماند
آینه های ناگهان در 08/08/05 گفت:
سلام.خوش به حالت که این همه وقت داری میتونی کتاب بخونی
:: چهار ستاره مانده به صبح؛
سلام. جدن خوش به حالم.
سارا کوانتومی در 08/08/05 گفت:
حالا تو هی بیا اینجا از کتاب بنویس دله منو بسوزون. خوب!
نمیشه با من دوست شی؟
آخه من هیچ کی رو تو کرج ندارم.
قول میدم دختر خوبی باشم. باشه.
:: چهار ستاره مانده به صبح؛
اگه به اون قولت عمل کنی، حتمن. وگرنه، …
آرزو در 08/08/05 گفت:
where R u honey؟