قبلتر، از آن گفتوگوی تلفنی شروع شد حرفمان که ازش پرسیدم چرا وبلاگت را حذف کردی دختر؟ گفتِ آخرمان این بود که ترجیح میدهد خوشگل باشد تا وبلاگنویس. مثلن میشود آدم وقتش را پی آرایش و پیرایش صرف کند و عوضِ شببیداری، به وقتاش استراحت کند. لابُد کشفِ پزشکی یا دانشمندی بود این رابطهای که میگفت بین زیبایی و خواب شبانه هست. بعدتر، بلانسبتگویان اشاره کرد به رواننژندی عمومِ جماعتِ وبلاگنویس که تا یکجایی مورد تأیید منام هست. ولی، برایش توکا را مثال زدم که اینطوری نیست ظاهراً و آدم معقولی به نظر میرسد؛ وبلاگاش به جا، کار و زندگیاش هم برقرار است.
بعدتر، برخط که شدیم، لینک وبلاگِ توکا نیستانی را خواست. گفتش که قبلاً هم یکی، دو بار خوانده است یادداشتهایش را و باحال است وبلاگش. ولی، مسئلهی او دقیقاً همین است که نمیخواهد یکروزی مثل توکا باشد! گفت که یک آدم سطح پایینِ شاد را به یک هنرمندِ روشنفکرِ غمگین ترجیح میدهد. من تعجّب کرده بودم از این حرفش. توکا اینطوری بود یعنی؟ چرا من حس نکرده بودم تا الان؟ برایش نوشتم که غمگین نیست توکا. بلکه نسبت به سن و سالاش، روحیهی زیادی خوبی دارد. امّا، او ادامه داد که تا اینجای توکاخوانیاش، همهی یادداشتها “دپ” بودند! واضح بود که هر کسی گاهی شاد است و گاهی نه! تصوّر من از توکا یک آدم مثبت بود با روحیهی زیادی خوب. همین را برایش نوشتم و این را که او هم مثل همهی دیگران ممکن است گاهی غمگین و افسرده بشود و “دپ” بنویسد که غیرطبیعی نیست البته. او هم نوشت که تو بهتر میشناسیاش. امّا، خب خیلی از آدمهای روشنفکر و هنرمند، غمگین هستند.
به نظر من، اینطوری نبود ولی. توکا را به قدر یادداشتهایش میشناسم و نه بیشتر. حالا به فرض، اگر اینطوری هم باشند گروه روشنفکرانِ هنرمند، الزام و اجباری که نیست به همانندی با ایشان. هست؟ شاید موج منفی ِ یکی انرژی آدم را بگیرد و کم و بیش تأثیرگذار باشد ولی، ایدز که نیست! واگیر هم ندارد! بسیار بستگی به خودِ آدم دارد و طرز تلقیاش از زندگی. بعد هم برایش نوشتم که مثلن من یک آدم روشنفکر ِ هنرمند امّا خوشحالم! که زد زیر خنده و نوشت دم شما گرم! من هم زده بودم زیر خنده. با خودم گفتم لابُد توی دلش بهم میگوید چقدر خودشیفتهای دختر! گیرم، آدم دچار خودشیفتگی هم باشد! جای کسی را که تنگ نمیکند. تنگ میکند؟
ღ☆ஜنگاار ღ☆ஜ♥*•. در 08/08/05 گفت:
سلام… خوندم خاطرتونو جالب بود
( اعتماد به نفس دارم دیگه)
منم دو بار تا حالا وبمو حذف کردم و دوباره نوشتم امانه ب اون دلیل!!
بعدم من خودم خوشگلم
ولی من همیشه شب بیداری کشیدم و تاثیری روم نذاشته
نمیدونم چرا بعضیا اینو میگن
وب توکا هم رفتم واسم جالبه
پست قبلی رو دیدم
با نمک بود
موفق باشین یا حق
ایلیا در 08/08/05 گفت:
جکایت همیشه گی توست …دری به تخته خورد اگر …سرم به سنگ
چرا به من
سر نمی زنی ؟؟؟؟
... در 08/08/05 گفت:
اصلا فکر نکردم خودشیفته ای به خدا. تازه خوشم هم اومد از حرفت. تازه منم موافقم که لازم نیست آدم حتما هنرمند روشنفکر غمگین باشه. می تونه هنرمند روشنفکر شاد باشه. اما تجربه ام از برخورد با آدم ها نشون داده آدم هایی که "سعی می کنند" روشنفکر و سطح بالا باشند، خیلی بهشون سخت می گذره. مگر اینکه آدم انقدر رشد کرده باشه که مرحله "سعی کردن" رو گذرونده باشه و واقعا به آگاهی حقیقی دست پیدا کرده باشه.
مهران سرمد در 08/08/05 گفت:
چرا، واگیر دارد؛ از ایدز بدتر!
ساسا در 08/08/05 گفت:
ما هر دو از یک بیماری لذت می بریم. خودشیفتگی لذت بخش
محمد امین عابدین در 08/08/05 گفت:
روشنفکری به نظر من یک عمل است تا یک پرستیژ اجتماعی بنابراین انسان به عنوان فاعل این عمل به نوعی اعمال و رفتارش متاثر از شرایط اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و… دنیای اطرافش است. مگر میشود در مقابل آمار بالای خودسوزی، اعدام، کودک آزاری، فقر، نقض حقوق بشر و… بی تفاوت بود. به عنوان مثال عملی که جهان پهلوان تختی در قبل اتقلاب برای جمع آوری کمکهای مردمی به زلزلهزدگان بوئین زهرا انجام داد بدون تردید یک عمل روشنفکرانه است یا کنسرتهای استاد شجریان در خصوص بازسازی بم یا راه اندازی بنیاد آیینه توسط داریوش اقبالی جهت ترک اعتیاد معتادین.
سارا کوانتومی در 08/08/05 گفت:
به نظر من که تو اصلا خود شیفته نیستی.
ولی راستش منم زیاد از توکا خوشم نمی یاد.
آرزو در 08/08/05 گفت:
خود شیفته؟
تنها چیزی که از اینجا حس نمی شود!
یوسف در 08/08/05 گفت:
انسان زنده است به همین خود شیفتگی
بازی « چهار ستاره مانده به صبح در 08/09/13 گفت:
[…] در این راستا. عکس توکا من رو یاد حرفهای سارا میاندازه دربارهی روشنفکری و اینها. حالا […]