اگر شما معتاد هستید و این کتاب را یافتهاید تمنا داریم این فرصت را از دست ندهید و این را بخوانید!
خب، من معتاد نیستم ولی، کتاب را یافتهام و نمیشد از خواندناش صرفنظر کرد! خدا را چه دیدید شاید هم با این بازیهای روزگار، یکوقتی دری به تختهای خورد و ما هم معتاد شدیم بل، کاری کرده باشیم در زندگیمان!
کتاب نامبرده، کتابچهی کوچکی است با عنوان معتادان گمنام؛ برنامهی معتادان گمنام (کتاب پایه) که ده فصل کلّی دارد؛ آیا من یک معتاد هستم؟ برنامهی معتادان گمنام چیست؟ چرا اینجا هستیم؟ چه باید کرد؟ سنتهای دوازده گانهی معتادان گمنام، بهبودی و لغزش، فقط برای امروز زندگی به روال برنامه و الهامات تازهای خواهد شد
کتاب مفید و خوبی است. هرچند به نظر من خیلی توضیحاتِ اضافی دارد که حوصلهی آدم را سر میبرد. شاید هم برای مخاطب ویژهی کتابچه اینطوری نباشد! اشکال دیگرش هم قطع خیلی جیبی ِ کتاب است با فونت ریز و سطرهایی که کم مانده در هم یکی شوند! این یکی قطعاً برای مخاطب ویژه هم آزاردهنده است. آدم کُفری میشود! به نظر من، باید یکسری از این کتابچههای رنگی مصور چاپ شود دراینباره، مدل کتابهای خانوم نظرآهاری و جملات و عبارات تأکیدی هم با تغییر فونت و رنگ مشخص شوند. کتاب پُر است از امیدواریهای قشنگ که علاوه بر معتادان خیلی به کار ما هم میآید!
بعضی از جملات کتاب را با هم بخوانیم؛
:: بسیاری از ما معتقدیم که این بیماری (اعتیاد) مدتها قبل از اولین بار مصرف، در ما وجود داشته است.
:: ما در رویای پیدا کردن فرمول معجزهآسایی بودیم که بتواند مشکل اصلی ما را که خودمان بودیم، حل کند. فراموش کردیم که چهطور کار کنیم، چهطور تفریح کنیم، چهطور نظر خود را بیان کنیم، چهطور به دیگران اهمیّت بدهیم و چهطور احساس کنیم؟
:: تازه وارد مهمترین فرد در هر جلسهای است. زیرا، ما فقط با در میان گذاشتن آن چه که داریم میتوانیم آن را حفظ کنیم.
:: هدف اصلی ما پاک ماندن و رساندن پیام بهبودی به معتادی است که هنوز در عذاب است. ما با رفتن به جلسات، صحبت کردن و کمک به سایر معتادان، قادر به حفظ پاکی خود میشویم.
:: بهترین وسیلهی بهبودی، یک معتاد در حال بهبودی است. ما بر روی بهبودی و احساسات خود متمرکز میشویم، نه کارهایی که در گذشته کردهایم. رفقا، اماکن و افکار سابق معمولاً تهدیدی برای بهبودی ما هستند. ما احتیاج به تغییر همبازیها، زمینهای بازی و اسباببازیهای خود داریم.
:: لغزش هرگز اجباری و یا اتفاقی نیست و در مورد آن به ما حق انتخاب داده شده است. لغزش علامت این است که ما در برنامهی خود خلایی داریم. ما این جریان را با دست کم گرفتن برنامهی بهبودی خود و پیدا کردن رههای گریز، در زندگی روزانهمان آغاز میکنیم.
:: ما مسئول بیماری خود نیستیم. فقط مسئول بهبودی خود هستیم.
میبینید؟ در یک حالت کلانتر، میشود همهی این حرفهای قشنگ را تعمیم داد به کل زندگی و مسائل و مشکلات آن. کافی است که روشنبین باشیم و شاخکهایمان حساسیّت خود را از دست ندهند!
به قول همین کتابچه؛” امیدهای تازه نمیتوانند به درون یک فکر بسته راه پیدا کنند. روشنبینی چیزی است که به ما اجازه میدهد حرفی را که ممکن است باعث نجات زندگیمان شود، بشنویم. به ما امکان میدهد که به نظرات مخالف گوش بدهیم و پس از آن برای خودمان نتیجهگیری کنیم. روشنبینی، بصیرت دیدن چیزهایی را به ما میدهد که در طول زندگی باعث گمراهی ما شدهاند.”
مشخصات کتاب؛
معتادان گمنام؛ برنامه معتادان گمنام
مترجم کمیته ترجمه
تهران؛ ترقی، ۱۳۸۳
۱۲۰ صفحه
مرتبط؛
آرزو در 08/08/05 گفت:
معرفی کتابتان هم مثل خودتان عجیب است دوست جان جان!
خوشمان آمد.
عادله در 08/08/05 گفت:
ما هم بخونیم . دنیا رو چه دیدی ؟ شاید خدا خواست و ما هم یه روز معتاد شدیم !
همون در 08/08/05 گفت:
پست پایینت خیلی جالب بود …..
مهشاد در 08/08/05 گفت:
حقیقتا کتابهای عجیبی میخوانی!:دی
مهشاد در 08/08/05 گفت:
یک سالگیت مبارک دختر, با تاخیر گرچه. این یک سال را به قدر سالها نوشته ای. من به قدر سالهای سال کیف کرده ام.
کارگر در 08/08/05 گفت:
ما نیز معتادیم…!!!
همون در 08/08/05 گفت:
من هی یک تیکه می خونم می یام نظر می دم یک بار برات تعریف کردم که یک نامه واسه احمد حلت نوشتم و اون جا خودم رو یک روانشناس با تجربه معرفی کردم و کلی نصیحت واسش ردیف کردیم با ارزش پوزش خیلی اون پرنده معروفست که می دونی .
در مورد سریال شر جیرانی واقعا واسه خودش خوشحاله و به قول مجله همشهری آدم رو یاد فوتبالیست ها می اندازه و با اون تصویر های هم زمانش .
در مورد مودب پور هم کلا تمام داستان هاش یکیه همه کتاب هاش یک شخصیت طنز داره که فقط اسمش عوض می شه .
در مورد سپیده شاملو علاقه خاصی بهش ندارم .
در مورد فهمیمه رحیمی اگه دستت تمیزه یک دونه بکوبون تو دهنش که این قدر شر چاپ نکنه .
دیرزو باغ های کندلوس رو می دیدم فوق العاده دیالوگ های جالبی داشت
خیلی خوب زنان رو توصیف کرده بود .
یک دیالوگش این بود :
من هرگز عاشق نمی شم چون عاشق خودش رو دوست داره اما من مدت هاست از خودم بیزارم .
آرزو در 08/08/05 گفت:
در پاسخ به کامنت بالایی:
این دیالوگ عینن توی شبهای روشن تکرار شده ها!
اون جایی که میگه من دنبال کسی مثل خودم نمی گردم، چون حتی از خودم هم خوشم نمیاد.
سارا کوانتومی در 08/08/05 گفت:
دختر جان این چیزها رو نخون. یه وقت هوس می کنی معتاد شی که بعدش ترک کنی!
سرور در 08/08/05 گفت:
خیلی بیکارید
سرور در 08/08/05 گفت:
خیلی بیکارید