دروغ چرا؟ از همانروز که یاسمین پیامک فرستاد که تو علویهای، دعا کن برای ما و از این حرفها، شَستم خبردار شد که افتادهایم توی یک ماهِ قمریِ تازه. رجب هم که آمده بود، نمیدانستم. اگر سارا نمینوشت در وبلاگش، عمراً باخبر هم نمیشدم که الان، بفهمم شعبان شده است مثلاً. امشبم، رادیو روشن بود، داشتم یک لیوان چای میریختم برای خودم، اتفاقی شنیدم شعر دخترک را. تلفن زده بود و برای برنامهی رادیو، شعری را میخواند که قافیهاش یابن الحسن بود. لابُد هشت، نه ساله بود؛ از لحن و صدایش میگویم. چندباری زمزمه کردم یابن الحسن. فکر کردم سخت است که آدم تلفن بزند به رادیو، شعری را بخواند با همچین قافیهای و گاف ندهد و ده سالَش نشده باشد! شنوندهی بعدی هم که تلفن میزند دختربچهای است کوچکتر از این یکی؛ “بسمالله الرحمن الرحیم. با سلام خدمت دستاندرکارانِ رادیو البرز و آقای مجری و خسته نباشید. من مهسا، هفت ساله. نیمهی شعبان و تولد آقا، امام زمان (عج) را تبریک میگویم به هموطنان و همشهریانِ …. ووو … “لیوان چای را برمیدارم و برمیگردم توی اتاق که یک وقتی امن و پناهِ من بود؛ کهف و حرایم. بود؟ دیگر نیست یعنی؟ آخر چه اتاقی؟ چه کشکی؟ من اگر بخواهم یک در هزار زندگیام، شبی را گریه کنم از شدّت یک دردهای ناگفتنی و خلاصنشدنی، باید بروم توی آن سوراخِ بالای حمام که انباری است و کز کنم لای آت و آشغالهای آنجا و کمی خلوت کنم برای خودم با گریه. البته کمی! به قدر دقایقی چند! چون بعدش، داستانِ تازه شروع میشود و ملّتِ خانهمان، بسیج میشوند برای جستوجویاَم که کجا غیب شدهام یکهو؟ آخر، اینطوری که کمد را میگیرم و دیوار را میروم بالا تا برسم به سوراخ، شکشان نمیرود به انباری. خیال میکنند چهارپایه تنها راه رسیدن به آن بالاست! بعد،دلاَم نمیآید زیاد گیج ِ گمشدنِ من باشند. سوت میزنم برای برادر کوچکترم و وقتی مرا میبیند که دوباره توی انباریام به مسخره میگوید: دوست داری وقتی بزرگ شدی، بشی مرد عنکبوتی؟ من ریسه میروم از خنده با همان چشمهای به شدّت سرخ و خیس؛ دیوونه! مرد عنکبوتی که نمیشه! میشم زن عنکبوتی!
پی.نوشت)؛ میبینی فاطمه؟ وقتی برای گریستن هم امکانات نیست ناگزیر همیشه میخندی
فریتی در 08/08/11 گفت:
حموم ما بالاش سوراخ نداره،من مجبورم واسه گریه کردن برم حموم
اینم یه راهیه! من ولی، تو حموم گریهام نمیآد!
علی هوشمند در 08/08/11 گفت:
سلام رویا ………………………………………………………………………
سلام آقا
sara در 08/08/12 گفت:
khob chera gerye?? aafarin! hamishe bekhand. hamsieh shad bash.
ma fonte farsi nadarim in rikhti minevisim!:P