گفتم کمرم گرفته، نگفتم دلم. میتوانستم ششصد و هفتباری را بهانه کنم که دیروز به قدر سه طبقه، هی پلهها را بالا رفتم و پایین آمدم. بهانه کردم و گریه کردم، نرمنرم اشک ریختم و خیال نکردم که آدم میتواند با جابهجایی چند متغیر و کمی منطق، حس دیگری داشته باشد. پس گریه کردم. گریه بر حرفهایی که نمیگویم و خلاصهاش میشود دوستداشتن تو و لندن که پس از تهران، دوستداشتنیترین مکانِ جهان است.
۷ دیدگاه نوشته شده است! »
1 بازتاب
- آگوست 31, 2008: استثناء دارد البته « چهار ستاره مانده به صبح
خدا هرگز دیر نمیکند
حضرت علی علیهالسلام؛ «به آن چیزی که ناامیدی و امید نداری، امیدوارتر باش از آنچه به آن امید داری. زیرا، موسی رفت برای خانوادهاش آتش تهیه کند، خداوند با او سخن گفت. ملکهی سبا نزد سلیمان رفت تا بر سر کفر با او مصالحه کند، مسلمان بازگشت و ساحران فرعون رفتند موسی را شکست بدهند، به او مؤمن شدند.»
بگرد
وبلاگهای زنده
چهار ستاره مانده به صبح
- نقشههایی برای پیدا شدن
- این ماییم، ملتی تنها در آستانهی فصلی سرد
- میبوسمت و رهایت میکنم
- به نام آبان
- روز المر را در خانه جشن بگیریم
- سرنخهای بهاری
- سلام جهان!
- کتابها منتظرند؟
- چگونه مرور کتاب بنویسیم؟
- نخودی
- به افقِ کتابخانهی من
- به یادِ میلک
- این گوزن مال همه است!
- دربارهی سرگذشت یک دایناسور
- شاهکارهای ادبیات را به زندگیتان دعوت کنید
- جایی که وحشیها نیستند
- آموتخانه؛ خانهی مردم
- به سلامتیِ شادی
- برسد به دست والدین، معلمان، مربیان، هنرمندان و غیره!
- یک کتاب خوب، یک اتفاق بد
برچسب
book
books
I Love Books
ادبیات کودک و نوجوان
اقتباس
انتشارات امیرکبیر
انتشارات ققنوس
انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
داستان کوتاه
داستان کودک
رمان
رمان ایرانی
رمان خارجی
رمان نوجوان
رمان کودک
روانشناسی
زندگی جدید جناب دایناسور
شعر
شعر نو
عشق
عکس
فیلم
فیلم ایرانی
فیلم خارجی
فیلم سینمایی
لاکپشت پرنده
مجموعه داستان
مجموعه شعر
نشر آموت
نشر افق
نشر نون
نشر چشمه
نشر چکه
نمایشگاه کتاب
نوجوانان
نویسندگی
کتاب
کتاب تصویری
کتاب نوجوان
کتاب کودک
کتاب کودک و نوجوان
کتابخوانی
کودکان
کودکان و نوجوانان
یزد
از این لحاظ
- I Love Books
- Life is Beautiful
- اتاق تجربه
- ادبیات مقاومت
- ارادتمند شما عزرائیل
- از خانهی خودمان شروع کنیم
- اوستا کریم! نوکرتیم
- اوکی مِستر
- اینم یه جورشه
- بابا گلی به جمالت
- بازی وبلاگی
- به اضافهی من
- بچّهی سرراهی
- جام جهانی برزیل
- حاشیه بر متن
- خبرگزاری رؤیا
- دربارهی خودم
- دربارهی کتابها
- دستهبندی نشده
- رؤیای نوشتن
- رمان
- روانشناسی
- ریزش هوای سرد
- زندگینامه
- شعر
- صبح روز چهارم
- صفحهی بیست
- فیلمنامه
- ماجراهای من و راجرز
- مادموزل مارکوپلو
- مجموعه داستان
- نمایشگاه کتاب تهران
- هایکو کتاب
- هر چی
- پویا ایناشون
- کتاب یزد
- کتابخانهی روستایی
- کتابخوانی برای سالمندان
- کودک و نوجوان
- یزدگَردِ چهارم
- یک چمدان عکس
anahita در 08/08/22 گفت:
tefli roya!london hamchiinam dost dashtani nista!
anahita در 08/08/22 گفت:
albate midonam harja ke … adam bashe ghashangtarin jaye donyas!
anahita در 08/08/22 گفت:
چرا اس ام اس ندادی رویا جونم!؟
الان دیگه اساماس هم فرستادم برات. حالا چرا شمارهی منو پاک کرده بودی شما؟
زهره در 08/08/22 گفت:
سلام !خدا قوت!!اگه کمک می خوای از را ه دور در خدمتیم!!خوشحالم که در همه حال آن لاینی !!باید یک اسمی با پسوند آن لاین برات درست کنم که البته خودت و بقیه هم می تونید کمک کنید!!!
رویا آن لاین یا شاعر آن لاین یا وبلاگ نویس ترین آن لاینیا آن لاین آن لاینها(ناراحت نباش یک اسم خوب پیدا می کنم)
لندن را هم فراموش کن بیا بریم کانادا!!!
آناهیتا در 08/08/22 گفت:
من پاک نکرده بودم خانوم!یه بار دیگه هم گفتم ! گوشیم و اومدم روش برنامه بریزم قاطی کرد!بعد دادم دوباره برش گردوندن.تلفنتم توی سیم کارت سیو نبود پرید.
اوکی. بله. گفته بودین. ملتفت شدیم.
آناهیتا در 08/08/22 گفت:
رویا جونم اینقدر غصه نخور!گریه خوبه ها! اما دلو خیلی می سوزونه باور کن. من ایتقدر گریه می کردم که پدر معدم در اومد. یهو یه روز میرسه میبینی ای داد بی داد!برا چیا که الکی غصه نخوردم! اینا نصیحت نیست ها!
ممنونم خانوم که به فکر مایی. ما مصداق بادمجون بم هستیم. خوبیم. بیخیال. شاد زی.
استثناء دارد البته « چهار ستاره مانده به صبح در 08/08/31 گفت:
[…] البته! استثناءهای فوقالعادهای هم! یکیشان مثلاً ایشان که من پشتِ رفتناَش، بارانِ گریه بودم! و با سلام و […]