۴ دیدگاه نوشته شده است! »
1 بازتاب
- آگوست 29, 2008: در هیأت کسی که نویسنده نبود، ولی ناگزیر باید مینوشت … « چهار ستاره مانده به صبح
خدا هرگز دیر نمیکند
حضرت علی علیهالسلام؛ «به آن چیزی که ناامیدی و امید نداری، امیدوارتر باش از آنچه به آن امید داری. زیرا، موسی رفت برای خانوادهاش آتش تهیه کند، خداوند با او سخن گفت. ملکهی سبا نزد سلیمان رفت تا بر سر کفر با او مصالحه کند، مسلمان بازگشت و ساحران فرعون رفتند موسی را شکست بدهند، به او مؤمن شدند.»
بگرد
وبلاگهای زنده
چهار ستاره مانده به صبح
- نقشههایی برای پیدا شدن
- این ماییم، ملتی تنها در آستانهی فصلی سرد
- میبوسمت و رهایت میکنم
- به نام آبان
- روز المر را در خانه جشن بگیریم
- سرنخهای بهاری
- سلام جهان!
- کتابها منتظرند؟
- چگونه مرور کتاب بنویسیم؟
- نخودی
- به افقِ کتابخانهی من
- به یادِ میلک
- این گوزن مال همه است!
- دربارهی سرگذشت یک دایناسور
- شاهکارهای ادبیات را به زندگیتان دعوت کنید
- جایی که وحشیها نیستند
- آموتخانه؛ خانهی مردم
- به سلامتیِ شادی
- برسد به دست والدین، معلمان، مربیان، هنرمندان و غیره!
- یک کتاب خوب، یک اتفاق بد
برچسب
book
books
I Love Books
ادبیات کودک و نوجوان
اقتباس
انتشارات امیرکبیر
انتشارات ققنوس
انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
داستان کوتاه
داستان کودک
رمان
رمان ایرانی
رمان خارجی
رمان نوجوان
رمان کودک
روانشناسی
زندگی جدید جناب دایناسور
شعر
شعر نو
عشق
عکس
فیلم
فیلم ایرانی
فیلم خارجی
فیلم سینمایی
لاکپشت پرنده
مجموعه داستان
مجموعه شعر
نشر آموت
نشر افق
نشر نون
نشر چشمه
نشر چکه
نمایشگاه کتاب
نوجوانان
نویسندگی
کتاب
کتاب تصویری
کتاب نوجوان
کتاب کودک
کتاب کودک و نوجوان
کتابخوانی
کودکان
کودکان و نوجوانان
یزد
از این لحاظ
- I Love Books
- Life is Beautiful
- اتاق تجربه
- ادبیات مقاومت
- ارادتمند شما عزرائیل
- از خانهی خودمان شروع کنیم
- اوستا کریم! نوکرتیم
- اوکی مِستر
- اینم یه جورشه
- بابا گلی به جمالت
- بازی وبلاگی
- به اضافهی من
- بچّهی سرراهی
- جام جهانی برزیل
- حاشیه بر متن
- خبرگزاری رؤیا
- دربارهی خودم
- دربارهی کتابها
- دستهبندی نشده
- رؤیای نوشتن
- رمان
- روانشناسی
- ریزش هوای سرد
- زندگینامه
- شعر
- صبح روز چهارم
- صفحهی بیست
- فیلمنامه
- ماجراهای من و راجرز
- مادموزل مارکوپلو
- مجموعه داستان
- نمایشگاه کتاب تهران
- هایکو کتاب
- هر چی
- پویا ایناشون
- کتاب یزد
- کتابخانهی روستایی
- کتابخوانی برای سالمندان
- کودک و نوجوان
- یزدگَردِ چهارم
- یک چمدان عکس
رسم روزگار(مهدی علاقبند) در 08/08/28 گفت:
در خاموشی معنایی است که روشنایی نیست .. خاموشی معنای بازگشت به خویشتن را تداعی می کند.
یهطورهایی بله. همین که شما نوشتهاید.
خاطره در 08/08/28 گفت:
گفتن نداره که مدتی بود بهت سرنزده بودم…
گفتن نداره که خیلی حالم بد بوده و هست و خواهد بود!!
گفتن نداره که شوکه شدم و سرمو انداختم پایین اومدم اینجا…
خب ناراحتم بابت اینکه اینجا رو ندیدم.. کلی نوشته های دوست داشتنی تو از دست دادم…
اما میگن ماهی رو هروقت از آب بگیری تازه است!!
مبارکه…
🙂 خواهش میشود خاطرهی عزیز … خیلی به فکر و یادت هستم مدام
مهدی علاقبند در 08/08/29 گفت:
خواسته شما اجرا شد و نام و فامیلی تان از لینکدونی وبلاگم حذف شد. و فقط نام وبلاگ را گذاشتم.
اما من اعتقاد دارم نام وبلاگ و نام نویسنده وبلاگ دو جزء انکار ناپذیر هویت یک مطلب هستن. مطلبی را که ندانم نام نویسنده اش کیست به دلم نمی نشینه. و تا حدودی بهش اعتماد نمی کنم.
نظر شما محترم. من هم نظر دیگری دارم ولی. مینویسم حالا
در هیأت کسی که نویسنده نبود، ولی ناگزیر باید مینوشت … « چهار ستاره مانده به صبح در 08/08/29 گفت:
[…] Ø¨Ø±Ø§Û ÙÙشتÙØ کا٠Ùت اÛÙ آÙا بÙد ک٠اعتÙاد دارÙد: “Ùا٠ÙبÙاگ Ù Ùا٠ÙÙÛسÙدÙâÛ ÙبÙاگ د٠جزء اÙکار ÙاپذÛØ…Â Ø®ÙاستÙâÛ Ø´Ù Ø§ اجرا شد Ù Ùا٠٠Ùا٠ÛÙÛâتا٠از ÙÛÙکدÙÙÛ […]