چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

در این ستون سمت راست، اگر دیده باشید بخشی هست با عنوان آشنایان به دیده هم، غیر از ایشون و ایشون و ایشون و ایشون و ایشون و ایشون، باقی دوستان از مجازِ اینجا به حقیقتِ زندگی ما وارد شدند. (یعنی من پیش از وبلاگ و وبلاگ‌نویسی با این دوستان (شش نفر فوق‌الذکر) آشنا بوده‌ام و ایشان جزئی از زندگی‌اَم بودند. علاوه بر اسامی یاد شده در این بخش، باید اشاره کنم به مصطفا و مهدی و علی و نصیر و امیر و اکبر و یه نامرد‍! و یه علی دیگه که حالا دیگر وبلاگ ندارند و یا اصلاً وبلاگ نداشتند و دوست‌کامنتی بودند و ملاقات ما در عالم واقع نیز حاصل آمد. شایان ذکر است که ملاقات با بسیاری از سر اراده نبود بلکه از قضا چنین شد و گاهی، خیلی خوب بود و گاهی خوب و گاهی نه خوب!!! اوقاتی نیز بود که با هر چه سعی، دیدار میسر نشد؛ مثلاً با ایشون و ایشون و ایشون.

خُب من همان اوایل، پیش از اینکه رسماً وبلاگ‌نویس باشم، شوق بسیار داشتم برای دیدار با اوّلین دوست مجازی‌اَم. یک‌طوری که یادم هست از ده روز مانده به قرار افتاده بودم به ثانیه‌شماری! بعد از آن می‌شود گفت دیگر چنین کنجکاویِ خانمان‌براندازی در من پیدا نشد و آن دوست، (لینک وبلاگ ایشون هست، خودتون بجوئیدش!) هنوزم یکی از پدیده‌های عزیز زندگی من است. امّا، در این میان، ایشون تنها دوستی است که زیااااااادی قاتی زندگی‌اَم شده است. علاوه بر او، با ایشون و ایشون نیز روابط دوستانه‌ی شدیدی دارم.

امّا، شوقِ دیدار تازه؟؟؟ حقیقتاً، من از هر گونه قرار و مدارِ حضوری به شرط وقت و حوصله‌ی کافی (حتّا اگر علاقه‌ای هم نداشته باشم محض کنجکاوی!) استقبال می‌کردم. منتها، … آخر … یعنی … می‌دانید تازگی امّا ترجیح می‌دهم این حلقه‌ی دید و بازدید را تنگ کنم. با این مرداد، فقط دو سال است که من آلوده‌ی وبلاگستان شده‌ام. یعنی پیش از تابستان ۱۳۸۵، پاک پاک بودم! حتّا ذره‌ای هم ربط نداشتم به این فضا. فکر می‌کنم به عنوان یک تازه‌کار دیگر بس است. اگر ایشون سؤال خودشان را دست‌کم سه ماه قبل‌تر مطرح می‌کردند و می‌پرسیدند شما مشتاق دیدار با کدام‌یکی از وبلاگ‌نویسان هستید؟ شاید خیلی دوستان بودند که  … ولی حالا دیگر تا اطلاع ثانوی … مگر … می‌دانید در حال حاضر، تنها اشتیاقِ دیدار یکی بی‌اندازه!!! در دل ما شور به پا می‌کند منتها گمان نمی‌کنم بشود. چرایش را بی‌خیال بمانید! علاوه بر ایشون، از دیدار با ایشون و ایشون و ایشون و ایشون نیز خوشحال می‌شوم. می‌بینید دقّت هم کرده‌ام همگی آقا! باشند.

  1. 1 بازتاب

  2. سپتامبر 29, 2008: فرا خوشی « چهار ستاره مانده به صبح