۷ دیدگاه نوشته شده است! »
4 بازتاب
- سپتامبر 28, 2008: ماجراهای من و راجرز (3) « چهار ستاره مانده به صبح
- اکتبر 3, 2008: ماجراهای من و راجزر (6) « چهار ستاره مانده به صبح
- اکتبر 4, 2008: ماجراهای من و راجرز (7) « چهار ستاره مانده به صبح
- اکتبر 7, 2008: ماجراهای من و راجرز (9) « چهار ستاره مانده به صبح
خدا هرگز دیر نمیکند
حضرت علی علیهالسلام؛ «به آن چیزی که ناامیدی و امید نداری، امیدوارتر باش از آنچه به آن امید داری. زیرا، موسی رفت برای خانوادهاش آتش تهیه کند، خداوند با او سخن گفت. ملکهی سبا نزد سلیمان رفت تا بر سر کفر با او مصالحه کند، مسلمان بازگشت و ساحران فرعون رفتند موسی را شکست بدهند، به او مؤمن شدند.»
بگرد
وبلاگهای زنده
چهار ستاره مانده به صبح
- نقشههایی برای پیدا شدن
- این ماییم، ملتی تنها در آستانهی فصلی سرد
- میبوسمت و رهایت میکنم
- به نام آبان
- روز المر را در خانه جشن بگیریم
- سرنخهای بهاری
- سلام جهان!
- کتابها منتظرند؟
- چگونه مرور کتاب بنویسیم؟
- نخودی
- به افقِ کتابخانهی من
- به یادِ میلک
- این گوزن مال همه است!
- دربارهی سرگذشت یک دایناسور
- شاهکارهای ادبیات را به زندگیتان دعوت کنید
- جایی که وحشیها نیستند
- آموتخانه؛ خانهی مردم
- به سلامتیِ شادی
- برسد به دست والدین، معلمان، مربیان، هنرمندان و غیره!
- یک کتاب خوب، یک اتفاق بد
برچسب
book
books
I Love Books
ادبیات کودک و نوجوان
اقتباس
انتشارات امیرکبیر
انتشارات ققنوس
انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
داستان کوتاه
داستان کودک
رمان
رمان ایرانی
رمان خارجی
رمان نوجوان
رمان کودک
روانشناسی
زندگی جدید جناب دایناسور
شعر
شعر نو
عشق
عکس
فیلم
فیلم ایرانی
فیلم خارجی
فیلم سینمایی
لاکپشت پرنده
مجموعه داستان
مجموعه شعر
نشر آموت
نشر افق
نشر نون
نشر چشمه
نشر چکه
نمایشگاه کتاب
نوجوانان
نویسندگی
کتاب
کتاب تصویری
کتاب نوجوان
کتاب کودک
کتاب کودک و نوجوان
کتابخوانی
کودکان
کودکان و نوجوانان
یزد
از این لحاظ
- I Love Books
- Life is Beautiful
- اتاق تجربه
- ادبیات مقاومت
- ارادتمند شما عزرائیل
- از خانهی خودمان شروع کنیم
- اوستا کریم! نوکرتیم
- اوکی مِستر
- اینم یه جورشه
- بابا گلی به جمالت
- بازی وبلاگی
- به اضافهی من
- بچّهی سرراهی
- جام جهانی برزیل
- حاشیه بر متن
- خبرگزاری رؤیا
- دربارهی خودم
- دربارهی کتابها
- دستهبندی نشده
- رؤیای نوشتن
- رمان
- روانشناسی
- ریزش هوای سرد
- زندگینامه
- شعر
- صبح روز چهارم
- صفحهی بیست
- فیلمنامه
- ماجراهای من و راجرز
- مادموزل مارکوپلو
- مجموعه داستان
- نمایشگاه کتاب تهران
- هایکو کتاب
- هر چی
- پویا ایناشون
- کتاب یزد
- کتابخانهی روستایی
- کتابخوانی برای سالمندان
- کودک و نوجوان
- یزدگَردِ چهارم
- یک چمدان عکس
شیروا در 08/09/28 گفت:
از ایدهی این کار خوشم اومد. از اجراش هم. هنوز زوده برای نظر دادن. فعلن منتظر بقیش می مونم. منتظرم که از معرفی بگذری و وارد ماجرا بشی.
ممنونم. خیلی خوشحالم که خوشتون اومده. البته. فکر خودم هم اینه که به تدریج وارد نظریه بشم و کاراش و تحقیقاش و … مرسی که میخونین.
آينه هاي ناگهان در 08/09/28 گفت:
خیلی کار بدی کردی ریزش هوای سردو بستی
من کلی با شعرات کیف می کردم اصلا توقع نداشتم رویا خواهش می کنم تجدید نظر کن.خیلی خیلی ناراحتم الان.بخدا جدی میگم.
الهی. شما خیلی بهم دلگرمی میدادی. دوست داشتم. فعلن یه مدّت اونطوری باشه تا … حذفش نکردم. هست همه چی به شکل سابق. یکی اذیّتم میکنه اونجا. زود کرکره رو میکشم بالا دوباره.
ماجراهای من و راجرز (3) « چهار ستاره مانده به صبح در 08/09/28 گفت:
[…] + ماجراهای من و راجرز (۲) […]
آينه هاي ناگهان در 08/09/29 گفت:
بانو حذفش نکنی ها
چشم خانوم. حذفش نمیکنم. دلم نمیآد بیشتر به خاطر همون محبتهای شما پای نوشتههای اونجا
ماجراهای من و راجزر (6) « چهار ستاره مانده به صبح در 08/10/03 گفت:
[…] ماجراهای من و راجرز ؛ ۱ و ۲ و ۳ و ۴ و […]
ماجراهای من و راجرز (7) « چهار ستاره مانده به صبح در 08/10/04 گفت:
[…] ماجراهای من و راجرز ؛ ۱ و ۲ و ۳ و ۴ و ۵ و […]
ماجراهای من و راجرز (9) « چهار ستاره مانده به صبح در 08/10/07 گفت:
[…] ماجراهای من و راجرز ؛ ۱ و ۲ و ۳ و ۴ و ۵ و ۶ و ۷ و […]