«اصولاً وقتی فیلمساز قرار است نقاد بحث سقط جنین باشد، قطعاً فضا را کثیف میکند تا تماشاگرش را هم منزجر کند. ولی ما موقع ساخت «دعوت»، تصمیم گرفتیم همه نماهایمان تمیز باشند و جایی هم بیدلیل کثیف نباشد. من جز آن صحنهای که در مطب دکتر جنین را در مونیتور دستگاه سونوگرافی میبینیم، حتّی جنین را هم نشان ندادم، چون نمیخواستم قضاوتهای مختلف سنتی و مذهبی و اخلاقی وارد فیلم شود. تمام نماها را شیک فیلمبرداری کردم. تلاش کردم برای تماشاگر به لحاظ ساختاری قضاوتی ایجاد نشود.» +
این حرفِ ابراهیم آقای حاتمیکیا را قبول دارم. «دعوت» چنین برداشتی را القاء میکند. گیرم، در همهی فیلم، فرزندِ هیچکدام از آن مادرانِ یادشده سقط نشدند و به زندگی رسیدند همگی. چه اشکالی دارد مگر؟ با همهی مهربانگونگی ِ روایت فیلم، آدم متوجّهی آن عمق دردناک فاجعه میشود امّا.
زن در ذاتِ ناخودآگاهِ خویش بستر زایندگی و زندگی است و حاتمیکیا آمده کمی تا قسمتی از شرایطِ دیگری را بازگو کرده که در آن، زن کمر بسته است برای حذفِ حیاتی که از او ریشه میگیرد و بهانه چیست؟ کار و شغل و درآمد و تثبیت اجتماعی و آبرو و عرف … ووو … حتّا در زنی که مرتبهی اجتماعی پایینتری نیز دارد. سودابه را میگویم که با همهی سادگی، قاطی بازیِ زنانِ مدرنِ دنیای امروز شده است که در تلاش هستند برای تصرّف دنیایی که پیش از این، کمتر برخوردار بودند از آن و اینک، حریصانه مشتاق شدهاند برای کسب لذّتهای تازه و طردِ دلخوشیهای نابِ سابق؛ یکی همین حس مادری.
البته، جدای کلیّت فیلم که موردپسندم بود، به نظر من، اپیزودیک بودن و تعدّد قصّههایی که روایت میشود خیلی خوب نبود. که چی؟ نتیجهاَش میشود آن داستانِ مسخرهی شیدا و بازیهای مسخرهتر ِ فروتن و سحر ِ جوزانیاینها و کمپرداختن به ماجرای جذّابِ آن خانوم دکتر «کتایون» و «مریلا» زنِ صیغهای که از میان دو نقش لذّتبخش ِ معشوقِ مردی بودن و مادرِ فرزندی بودن، دوّمی را انتخاب میکند. «مریلا» میتواند نقش اوّل را انتخاب کند و بیهیچدردسر و گرفتاری تازه، همچون پنج ماهی که صیغهی «فرهاد قائمیان» بوده است به خوبی و خوشی زندگی کند. دستکم آن مرد تا پنج سالِ بعد را تضمین میکند برایش و بعد هم … کی خبر دارد از فردا؟ یکطوری میشد حالا. منتها زن، نقش دوّم را انتخاب میکند که باوجود رنج و سختی، یک نوع گستردگیِ دلنشین دارد. زن در نقشِ همسر یا معشوقِ مردی بودن، تنها زندگی میکند. ولی، هنگامی که یک زن، مادر میشود علاوه بر زندگی خویش، در زندگی دیگری نیز بسط پیدا میکند. تجربهی تازهای که به زنِ مفعول نقشِ فاعلی میبخشد تا بخشِ جدیدی را به دنیا اضافه کند که انسانِ دیگری است با قلمروی شگفت.
Alberto در 08/10/20 گفت:
دعوت را ندیدم
دعوت را نپرسیدم
دعوت را نخندیدم .. نگرییدم
دعوت را زندگى کردم .. حس کردم
دعوت را بوییدم و چشیدم و لمس کردم
دعوت را اجابت گفته، ستاییدم و القصه پسندیدم.
#
…
آوامین در 08/10/21 گفت:
چه قشنگ توصیف کردی…دلم میخواد ببینمش…
خوبی؟!
#
ممنونم از حسننظرت خانوم. پیشنهاد میکنم ببینی حتماً. من خوبم. تو خوبی؟