چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

«… نه قلبم می‌زد و نه احساس آدم‌کُشی داشتم، فقط ایمان آورده بودم که باید دشنه را در قلب‌اَش فرو کنم، می‌دانی یک نوع ایمان سرد و یخ‌زده، یک‌جور انجام فریضه بود.»

طوبا و معنای شب، نوشته‌ی شهرنوش پارسی‌پور

دیدگاه خود را ارسال کنید