به عبّاس صفاری
با محبّت
من چهطوری حرفهایم را نامه کنم که بنویسم چرا و چهگونه در سِحر آن کلمات خیالانگیزِ جادو شدم و هنوزم خُمارِ زیباییِِ اشعارِ دلانگیزِ آن کتاباَم …
اجازه بدهید، ته نامهی بیهنریِ من، شعری باشد که خیال کنم تنها همین حق مطلب را ادا میکند هم بابتِ ستایش من از افسونِ کتابِ شما و هم، ضعف خودم
زبان تو باید
پرچم نیلوفر باشد
و لبهایت زرورق سپیدهدم
که هر حرفی* میگویی یا شعر ناب است
یا زمزمهی آبشار
آنوقت برای همین چارخط مدحِ بیقافیه
که مثل باد از کنار گوشت خواهد گذشت
من یک خروار کلام ریز و درشت را
غربال کردهام**
* «که هر چرندی میگویی یا شعر ناب است»
** کبریت خیس، صفحهی ۵۷
آینه های ناگهان در 08/12/12 گفت:
هیچ چیز آرامم نمی کند …
هیچ چیز
صدای ِ خدا
صدای ِ آسمان
نوازش ِ برف
دست ِ باد
اشک
فریاد
خشم
آه
هیچ چیز آرامم نمی کند
چقدر خسته ام !