بیشتر برای خاطرِ عزیزِ کودکیهای دخترکِ معصوم ِدلاَم، دخترک خاطرهای دارد با این فیلم که از سالهای دور آنوقتهای گذشتهی کودکسالگیاش میآید و بعد، یکروزیهایی از زندگی که برای او هم پیش میآید، میبیند هیچ دستی در دستاش نمانده و خیال میکند بیراه رفته همهی عمر و در یک حالت بیبازگشتماندگی است و در پناهِ یک سایهی ضربالاجل؛ عالیجناب مرگ!×
مهشاد در 09/02/20 گفت:
آااخ این دست ها…
مهشاد در 09/02/20 گفت:
چه خوب و سفید و آرام و نرم شده است اینجااا
چهار ستاره مانده به صبح در 09/02/20 گفت:
🙂 بعد، از همین شکل و شمایلِ وبلاگ معلوم میشود احوال آدم، آن دخترک سر به هوای پُر شر و شور، کمی بعد شد یک دختر در زیر چتر با کدورت و غم و باران و یک هوای مهآلود و این روزها، دچار یک خلوص با مهربانی و محبتی که خودش، خیلی دوست میدارد خودش را با همهی اوصاف و احوالاتی که دارد. خوبام و دچار خیلی خوشبختبینی.
شاد باشی.
نسیم در 09/02/20 گفت:
من هرگز نخواستم که از عشق افسانه ای بیافرینم
باور کن ، من می خواستم که با دوست داشتن زندگی کنم
کودکانه و ساده
من از دوست داشتن فقط لحظه ها را می خواستم
چهار ستاره مانده به صبح در 09/02/20 گفت:
فقط لحظهای …
علیرضا در 09/02/20 گفت:
خدا بیامرزه تش.
خیلی خاطره دارم با فیلم هاش. یادش بخیر 🙁
رواني در 09/02/20 گفت:
دلم براش سوخت
ادم اخر عمری تو خانه سالمندان؟!! خیلی ظلمه!
چهار ستاره مانده به صبح در 09/02/20 گفت:
خیلی زیاااااااااد ظلم بود. خیلی غمانگیز 🙁
سینتیا در 09/02/22 گفت:
دلم وقتی خیلی سوخت که امروز گویندهی … اخبار گفت که مهری مهرنیا امروز نقش اول مراسم خودش رو بازی کرد!
چهار ستاره مانده به صبح در 09/02/22 گفت:
🙁
farzaneh در 09/02/23 گفت:
اما حیف که فقط بعضی ها می میرند… چند نفر خیلی لازم دارند کمی بمیرند, آن هم فقط برای دل کوچک ما.
چهار ستاره مانده به صبح در 09/02/23 گفت:
آن چندنفرِ مرگ لازم هم میمیرند منتها کاش یادشان بیاید مرگی هست هنوز … آن وقت شاید، …