دستم نمیرود که بنویسد
هرجا که میروم در خانه میماند، برای قناریها دانه بنویسد
آن روزها آنقدر دست بر سر پرندهها میکشیدی
که دستهایت را پرواز کرده بودی
آن روز نگفته بودی که نگفته ابرها را میشکنی
وگرنه دستهایت را نگه میداشتم
«سعید شکوری»
شروع یک رؤیای نو
دستم نمیرود که بنویسد
هرجا که میروم در خانه میماند، برای قناریها دانه بنویسد
آن روزها آنقدر دست بر سر پرندهها میکشیدی
که دستهایت را پرواز کرده بودی
آن روز نگفته بودی که نگفته ابرها را میشکنی
وگرنه دستهایت را نگه میداشتم
«سعید شکوری»
حضرت علی علیهالسلام؛ «به آن چیزی که ناامیدی و امید نداری، امیدوارتر باش از آنچه به آن امید داری. زیرا، موسی رفت برای خانوادهاش آتش تهیه کند، خداوند با او سخن گفت. ملکهی سبا نزد سلیمان رفت تا بر سر کفر با او مصالحه کند، مسلمان بازگشت و ساحران فرعون رفتند موسی را شکست بدهند، به او مؤمن شدند.»
نسیم در 09/02/26 گفت:
می خواهم بنویسم
اما دلم نمی آید تو را حک کنم
روی کاغذعای خط دار و بی ارزش
دلم را مدتهاست پرداده ام
با پرستو های عشق
اگر می دانستم روزی می خاهم از تو بنویسم یا برای تو
به جای پرستو
دلم را به کبوتر جلدی می دادم که وقت دلتنگی برگردد
همون در 09/02/26 گفت:
دست هایم را می کارم سبز خواهد شد می دانم !