چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

شما را نمی‌دانم از کی، من امّا چهارسال بیش‌تر نیست که پول می‌دهم بابتِ کتاب قصّه و رُمان. قبل‌تر تا یادم هست دخیلِ کتاب‌خانه بودم. تا وقتی دانش‌آموزِ هنرستان بودم، کتاب‌خانه‌ی امیرکبیرِ کرج، بعدتر کتاب‌خانه‌ی مدرسه‌ی پیش‌دانش‌گاهی و از سالِ ۱۳۷۹ تا همین چهارسال پیش، در کتاب‌خانه‌های دانش‌گاه‌مان (در بیش‌تر دانشکده‌هایش) حضور فعّال داشته‌ام.

به خیالِ من، لازم نبود آدم هزینه کند بابت کتاب‌هایی از این دست، یعنی ادبیات داستانی، و ترجیح می‌دادم کتاب‌های روان‌شناسی و جامعه‌شناسی را در کتاب‌خانه‌ی شخصی‌ام داشته باشم. خیلی رُک بگویم، فکر می‌کردم حرام کردن پول است اصلن. امّا باید لذّت خریدن و خواندنِ ادبیاتِ داستانی را مزه‌مزه کرده باشید، باید از لابه‌لای داستان‌‌های نویسندگان مختلف گریزگاهی به دنیا پیدا کرده باشید تا دیگر نتوانید در برایر چنین وسوسه‌ی دل‌پذیری مقاومت کنید. حق با محمّد است، در فهرستِ برندگان جوایز ادبی تنها کتاب قصّه و داستان با رُمان پیدا می‌شود که شاید زیاد هم جدّی و مهم به نظر نرسند. امّا به نظر من، ادبیات هم یک‌جور منفعتِ مهربان دارد که خواننده را بی‌نصیب نمی‌گذارد از آگاهی و جدای پرورش ذهن، حظّ دل را هم باعث می‌شود. شاید مهم‌ترین فایده‌ی ادبیات، برانگیختن خیال و رؤیا باشد به علاوه‌ی لذّت بردن از زیبایی. من بسیاری از تجربه‌های عاطفی و عکس‌العمل نسبت به موقعیّت‌های انسانی را در متن کتاب‌های داستانی آموخته‌ام و همین اندازه‌ی فعلیِ درک و بصیرتِ خودم را به قدر زیادی مدیون هستم به ادبیات و شخصیّت‌های داستانی و قهرمان‌های رُمان‌هایی که خوانده‌ام.

قبول دارم که جوایز ادبی مؤثر هستند؛ هم در معرّفیِ کتاب‌های خوب برای خوانندگان، هم یک آب‌باریکه‌ای هستند برای نویسندگان و رقابت محضِ جایزه، می‌شود بهانه‌ای برای رشد و تعالی ادبیات داستانی امّا، …. خودمانیم، گاهی این آقایانِ جوایز ادبی یک‌جور بی‌سلیقه‌گیِ ضایع دارند. آن‌وقت، یعنی ما با طناب این‌ها برویم توی چاه یا خودمان را دار بزنیم؟ برای نمونه، از میان کتاب‌هایی که اسامی آن‌ها در فهرستِ برندگان جوایز ادبی سالِ گذشته آمده است، من مردی که گورش را گم شداین) با اژدهاکشان و هاکردن را خوانده‌ام. حالا اگر قرار باشد به سلیقه‌ی خودم این سه کتاب را اولویت‌بندی کنم که مثلاً بهترین کتاب، چهارستاره بگیرد. به ترتیب که اسم بردم، سه ستاره، دو ستاره و یک ستاره می‌دهم به این سه کتاب که هر سه مجموعه داستان کوتاه هم هستند.

مفیدآقای مرتضا کربلایی‌لو را نخوانده‌ام امّا، زنی با چکمه‌ی ساق‌بلند سبزش را چرا و به این کتاب هم با اغماض دو ستاره می‌دهم و نتیجه می‌گیرم باید از خیرِ خواندن مفیدآقا گذشت.

tehran-bookfair-020

درباره‌ی گوساله‌ی سرگردان، می‌دانم که داستانی است درباره‌‌ی دفاع مقدّس و آدم‌های جنگ. جایزه‌ی ویژه‌ی کتاب سال دفاع مقدّس + جایزه‌ی ادبی اصفهان و جایزه‌ی منتقدان و نویسندگان مطبوعاتی را هم بُرده است. امّا من این کتاب را نمی‌خوانم برای این‌که با ادبیات مقاومت میانه‌ی خوبی ندارم. گیرم، جایزه‌ی نوبل بدهند به «مجید قیصری»! ترجیح می‌دهم بروم کتاب‌های داستانِ کودکانه بخرم و بخوانم. سلیقه‌ی من این‌مدلی است دیگر. یا درباره‌ی انجمن مخفی نیز بگویم خدمت شما که این کتاب هم یک رُمان تاریخی است که به عنوان کتاب برگزیده‌ی جایزه‌ی شهیدغنی‌پور و قلم زرین انتخاب شده و به امید خدا چاپ سوّم آن به نمایش‌گاه کتاب می‌رسد. خب، واضح و مبرهن یک دوست‌دار و علاقه‌مندِ ادبیات تاریخی، قدم‌رنجه می‌کند تا غرقه‌ی مرکز اسناد انقلاب اسلامی و رُمان انجمن مخفی را ابتیاع می‌فرماید امّا یک شیفته‌ی شعر، می‌رود تا غرفه‌ی نیستان به هوای «ترنّم داووی سکوت» که مجموعه‌ی غزل است از «فربان ولیئی» تا هی زمزمه کند با خودش؛ “سکوت، پنجره، دریا، فقط تماشا کن .. ورود رود به ژرفا، فقط تماشا کن .. وفور سرخی و سبزی، وقوف ناب نسیم .. سماع عرشی افرا، فقط تماشا کن.. به رنگ سیب و انار و بهار آمده است .حقیقت است نه رؤیا، فقط تماشا کن ..“*

این را هم بگویم محض ته‌نوشت، حالا اگر رفتید از  آثار منتخب جوایز ادبی، یک فهرست شخصی تهیّه کردید، کتاب‌های موردنظر را خریدید، خوش‌تان نیامد، خانومِ چهارستاره را تیرباران نکنید با لعنت و حرفِ بی‌راه! گفته باشم که بعد حکایت شما هم نشود عینهو من وقتی از همه‌ی کتاب‌هایی که سال قبل فهرست کرده بودم {این‌جا} تن‌ها زندگی مطابق خواسته‌ی تو پیش می‌رود را پسندیدم با چهار ستاره‌ی کامل و دپیلم افتخار و کلّی دست‌مریزاد برای «امیرحسین خورشیدفر» که اگر این کتاب را خواندید، فحش‌تان آمد، نوش جان من اصلن!

دیدگاه خود را ارسال کنید