# در راستای اخبارِ قبلی مستحضر هستید که بیست و دومّین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران با سلام و صلوات و به میمنت و مبارکی برگزار شد و خیل مشتاقانِ علاقهمند به کتاب و کتابخوانی در همین یکی، دو روزِ نخستِ برپایی نمایشگاه، ساختمانِ عظیمِ مصلّای تهران را تسخیر کردند با حضورِ پُرشکوه و افتخارآمیزشان تا خط بطلان کشیده باشند بر هر چه آمار یکدقیقه، دو دقیقهای سرانهی مطالعه در این مملکت. حالا چی کار داریم که نصفی بیشتر از جمعیّت مورداشاره، از این امکان فرهنگی محض دید و بازدید استفاده میکنند. مثلن خودم که در یک حرکت انقلابی با سارا، آرزو، فؤاد، میلاد، آیدا، ویدا، فرشاد، مهران، علیرضا، مازیار، ویکی، جلال، دنیا، مسعود، سجّاد، مهرداد، جاوید، میریام، مدادرنگی، مهدیه، محمّد، پوریا، مریم، نجات، مجتبا، فرزاد، نادر و مسیح + مهدی دیدارحاصل شدم.
# اتوبوسهای ویژهی نمایشگاه حقیقت دارند! حتّا بعضاً به جای ۲۰۰ تومان، تنها ۱۷۵ تومان بابت کرایه دریافت میکنند. همانطوری که پیشتر گفته شد اتوبوسهای یادشده در میادینِ انقلاب، آزادی، صنعت، راهآهن و پایانهی خاوران از ساعت ۹ صبح تا ۹ شب مستقر هستند. برای مثال، اینجا محل استقرار اتوبوسهای ویژه در پارکسوار آزادی قابل رؤیت است. تجربهی شخصیِ دوبارهی من، همچنان اتوبوسهای ویژه را ترجیح میدهد.
# گویا ساعاتی که برای بازدید از نمایشگاه درنظر گرفته شده خیلی دقیق است. نشان به آن نشان که من روز جمعه کمی زودتر از ساعت ده به وصال معشوق رسیدم و شدم عاشق دلشکسته، نشسته پشت درهای بسته!
# از اینترنت وایرلس خبری ندارم مبنی بر اینکه به کارِ کسی آمده باشد یا اصلن چنین امکانی واقعن در نمایشگاه قابل استفاده هست یا خیر؟
# گول تسهیلات رفاهی رو نخورین. دریغ از هیچی ولو یه لیوان آب خنک! حتّا صاحاب نمایشگاهِ بافکر! استراحتگاه را نزدیک در ورودی قرار داده که به کار هیچکس نمیآید! {آخه کدوم آدم عاقلی وقتی تازه رسیده نمایشگاه، میره استراحت کنه یا کجا آدم حوصله میکنه این همه راه از شبستان و رواقهای کتاب رو بیاد تا ورودی نمایشگاه، در استراحتگاه نشیمن کنه و بعد دوباره برود کتابگردی! وقتِ رفتن هم که دیگر آدمِ بندهی خدا بارش را گذاشته روی کول، دارد میرود و چه نیازیست به استراحتگاه!} البته ونهای رایگان هم در نمایشگاه هستند که بازدیدکنندگان را از جلوی ورودی نمایشگاه به شبستان جابهجا میکنند. حالا من دربارهی اینکه آن صف عریض و طویلِ ملّت برای استفاده از ون یعنی چی حرفی نمیزنم.
# شلوغترین غرفههای نمایشگاه طبق همیشهی معمول، هایدا و آبمعدنی و آیسپک و اینها بود.
# از من بپرس! ِ نمایشگاه نیز فعّال است؛ مقادیری بانوانِ متحدالشکل محض پاسخگویی به سؤالهای بازدیدکنندگان عزیز در این غرفهها حضور دارند.
# و امّا امان از تبلیغاتِ شرکتهای مختلف فرهنگی و هنری که در نمایشگاه امسال بیداد میکرد، جدای آگهیهای معرّفیِ مکتوب، بروشور، کیف و … خانومِ رو اعصابی نیز به طور پیوسته صدای خویش را از دریچهی بلندگوی نمایشگاه رها میکنند و به طور چهار نعل بر روی اعصاب ملّت میتازند! بهخصوص با آن جملهی روحخراش و دلِ آزار که هی میگوید: «با کتابهای خیلی سبز کنکور ۸۸ را قورت بده!» کارتهای اینترنت رایگان برای تهران، توزیع شربت پرتقالِ از سوی شرکتِ فلان و … هم بود.
# مرکز پاسخگویی به سؤالهای شرعی، اورژانس، آتشنشانی، سازمان انتقال خون، گشت ارشاد و ماهوارهی امید نیز نقش مؤثری را در نمایشگاه امسال ایفاء میکنند.
# آنتندهی تلفن همراه نسبت به سابق کمی بهتر بود.
# خودپردازهای سیّارِ بانکهای مختلف در محدودهی نمایشگاه کتاب قرار دارند محض عملیّات بانکیِ پُرشتاب.
# ضمنن، بازدید از نیمچه نمایشگاهی که از رادیوهای کهن در جوار سالن کودکان و نوجوانان برپا شده رو فراموش نکنین.
# تشکّرات فراوان از خانوم کوانتومی و همسر محترمشون بابتِ ارائه تسهیلات ویژه + آرزوی عزیز که کلّی شرمنده کرد من رو.
# کتاب تازهی عبّاس صفاری، یعنی خنده در برف، به نمایشگاه نرسیده است.
# مرگبازی با یک توضیح چندخطیِ اضافه توزیع شده است تا خواننده را شیرفهم کند:«داستان «دفترچه کوچک خاطرات من» در دیماه ۱۳۸۵ نوشته شده و آنچه در این داستان دربارهی پژو ۴۰۵ و شرکت ایران خودرو ذکر شده، مربوط به همان زمان بوده و شرکت ایرانخودرو پس از آن با فراخوانی خودروهایی که به نمایندگیهای این شرکت مراجعه کردهاند، اقدام نموده است.»
# خب، به اطلاع میرساند دستآخر گوسالهی سرگردان را خریدم.
# وقتی از یه فهرست هفتتایی، پنج کتاب در نمایشگاه نباشه به دلیل زیرچاپ مجدد بودن یا تموم شدن یا دیگه تجدید چاپ نشدن … ووو … آدم از اینکه پول نداره ناراحت نمیشه و هی این یادداشت رو تأیید و تکرار میکنه با خودش.
زهرا در 09/05/09 گفت:
خب پس ارزشش رو نداره نرم دیگه ( از این جملههه متنفرم)
چهار ستاره مانده به صبح در 09/05/09 گفت:
ارزش داشتن یا ارزش نداشتن؟ مسألهای نیست. برو. هم فال است هم تماشا. هم کتاب هم جمعیّت. لااقل تو آمار بازدیدکنندگان میافتیم، وجههی فرهنگی داره
علی در 09/05/09 گفت:
سلام بر دوست نویسنده
وبلاگ مفید و قشنگی بنا کرده ای. دستت درد نکنه
اگر از تو تشکر نمیکردم وجدانم درد می گرفت !
راستی اینو هم بگم که از کلبه دنج اینجا اومدم و البته باید دوستان نامبرده مثل خودش اهل ادب و دل باشند. من هم مثل تو و بقیه منتظر صبحم . موفق باشی
چهار ستاره مانده به صبح در 09/05/09 گفت:
سلام دوست عزیز. خواهش میکنم. ممنون از محبّت شما و آقای کلبهی دنج. سلامت باشین و شاد
sara در 09/05/09 گفت:
ما هم بابت همراهی دلپذیر شما بسیار سپاسگذاریم.
کلبه دنج در 09/05/09 گفت:
سلامٌ علیک
عارض به خدمت شریفتان که کتاب های پیشنهادی تان را در یک حرکت انتحاری تهیه فرمودیم.
دست به نقد بگویمتان که پرچینی از اقاقیا برای خواندن خوب است. (کتاب لاغر ۱۵۰۰ تومانی ست) اگر مثلا گذرتان افتاد ها!