دیشب، برای بار دوّم «سینما سینما» را دیدم. یک مستند ۷۰ دقیقهای ساختهی مانی پتگر {وبسایت} که دربارهی سلام سینما است و نشان میدهد چهگونه آقای محسن مخلباف (Mohsen Makhmalbaf) سلام سینما (Hello Cinema) را ساخت. علاوهبراین، در «سینما سینما» دربارهی علل علاقهی متقاضیان به سینما و بازیگری نیز صحبت میشود.
در «سلام سینما»؛ “بهمناسبت صدمین سال سینما، قرار است فیلمی با شرکت علاقهمندان به کار بازیگری ساخته شود. بههمینمنظور یک آگهی در روزنامه منتشر میشود. در روز موعود، پنجهزار نفر در محل فیلمبرداری حاضر میشوند تا پس از دریافت فرم مخصوص، در آزمون بازیگری شرکت کنند. در این تجمع و مراحل آزمون، حوادثی اتفاق میافتد. “ {فیلمنامهی آن را میتوانید از اینجا دانلود کنید.}
در «سینما سینما» شاهد پشت صحنهی تولید «سلام سینما» هستیم و سکانسهایی از آقای مخلباف، ایشان سوار ماشین هستند و دربارهی ساخت فیلم و ملّتی که آمدهاند محض تست بازیگری صحبت میکنند + گفتوگوهایی با عدّهای از ملّتِ یادشده.
مستند جالبیست، جدای جذابیّت ذاتیِ پشتصحنهی فیلمها، حرفهای مخلباف + حضور تعداد بیشمار علاقهمندان به هنر بازیگری تأملبرانگیز است. به اینها اضافه کنید؛ نوع پوشش و دغدغههای ملّت را که برمیگردد به دههی هفتاد شمسی، مثلن خانومهایی با مانتوهای بلندِ گشاد و فُکُل و ….
در ابتدای فیلم، شاهد آن ۵۰۰۰ نفر متقاضی هستیم در پشت در بستهی محوطهی وسیعی عینهو باغ، درباز میشود و ملّت هجوم میآورند. قرار است در اینجا فرم توزیع گردد. با هجوم ملّت، عدّهای زیر دست و پا میمانند. خانومی هستند که رسمن نقش برزمین میشوند و درنهایت، التماسها و گریهزاریهای مخلباف است که باعث میشود جمعیّت ملاحظهی زنِ زیر پامانده را بکنند و یکی از عوامل فیلم، زن را از لای دست و پای مردم بیرون میکشد، زن غش میکند، به هوش میآورندش و …. {این زن به همراه خواهرش آمده است. خواهر چادر به سر دارد عینهو پوشش زنهای عرب. موقع تست، چادر را از سربرمیدارد، لباس محلّی پوشیده است، شاید کردی. درست نمیدانم. بعد، بخشهایی از شاهنامه را اجرا میکند، شبیه رجزخوانی، نقالی. مخلباف از او سؤال میکند که چرا میخواهد هنرپیشه بشود؟ دختر میگوید: برای اینکه دوست دارم. مخلباف دوباره سؤال میکند: دوست داری مثل کدوم هنرپیشه بازی کنی؟ دختر جواب میدهد: ماهایا پطروسیان. مخلباف میپرسد: از هنرپیشههای خارجی چی؟ دختر میگوید: کسی رو نمیشناسم.}
مخلباف، برای مردم توضیح میدهد که از میان این ۵۰۰۰ نفر، ۱۰۰۰ نفر انتخاب میشوند برای تست و پس از تست، ۱۰ نفر برای فیلم گزینش میشوند.
در ادامه، شاهد مراحل انجام تست از دو گروه هستیم؛ یکی خانومها، دیگری آقایان. گروه خانومها زیادی خارقالعاده هستند. یکی، فروشنده است، عکاسی میکند. معلّم رقص هم هست. خوب صحبت میکند. میگوید چون در شغلاش همواره نقش بازی کرده، فکر میکند بتواند هنرپیشه هم باشد.
یکی دیگر از خانومها، دختریست نوجوان، هفده ساله شاید. شاد است و پرخنده. وقتی از او سؤال میکنند چرا میخواهد هنرپیشه بشود؟ میخندد و میگوید: دوست دارم مشهور بشوم و بعد تعریف میکند یکروزی رفته بوده کوه، خانوم مرجانه گلچین در کوه تشریف داشتند و ملّت ریختهاند دور ایشان برای گرفتن امضاء، آنوقت این دخترمون حسادت کردن و با خودشون گفتن چرا من نه؟
یکی دیگر از شخصیّتهای موردتوجّه در این گروه، دختر عاشقپیشهای است که آمده شانس خود را امتحان کند بلکه بهواسطهی حضور در فیلم مخلباف بتواند راهی جشنوارهی کن بشود و از این طریق، به وصالِ محبوب خویش دست یابد که به خارج از کشور رفته و او را تنها گذاشته و …. دختر دانشجوی رشتهی بازیگری است و نه عاشق هنرپیشهگی. تعریف میکند که امتحان داده، قبول شده و حالا دانشجوی این رشته است و ….
«فاطمه» هم دختریست لال مادرزاد که با وجود این ناتوانی، آمده است بازیگر شود. رفتارهای فاطمه، انشای عالی او به علاوهی کنش و واکنشهایی که مابین او، مخلباف و دیگر دختران گروه به وجود میآید فوقالعاده است.
مخلباف نیز تکگوییهای خوبی دارد، دربارهی چرایی علاقهی مردم به فیلم، بازیگری، روحیهی مردم، دربارهی سینما و … مثلن یکجایی میگوید به نظر او، جمعیّتی که آمدهاند برای تست آن گروه از مردم هستند که در جامعه نقش کمی برای ایشان تعریف شده است و حالا مجالی پیدا کردهاند تا بتوانند نقش خودشان را بازی کنند، یا به فاصلهی امید و ناامیدی ملّت اشاره میکند و روح حساس ایرانی جماعت.
درمجموع، «سینما سینما» تلاش عدّهای از مردم را نشان میدهد برای به دست آوردن خواستهای که دارند. یک رقابتِ خوب با درنظر گرفتن ابعاد انسانی. مردمِ حاضر در «سینما سینما» را عاشقام بس که ساده هستند و به طرزِ نازی، مهربان.