انکحتُ… عشق را و تمام بهار را !
زوّجتُ… سیب را و درخت انار را !
متّعتُ… خوشهخوشه رطبهای تازه را
گیلاسهای آتشی آبدار را !
هذا موکّلی…: غزلم دف گرفت، گفت:
تو هم گرفتهای به وکالت سهتار را !
یک جلد… آیه آیه قرآن! تو سورهای!
چشمت «قیامت» است! بخوان «انفطار» را !
یک آینه… به گردن من هست… دست توست،
دستی که پاک میکند از آن غبار را
یک جفت شمعدان…؟! نه عزیزم! دو چشم توست
که بردریده پرده شبهای تار را !
مهریّه تو چشمه و باران و رودسار
بر من بریز زمزمه آبشار را !
ده شرطِ ضمنِ… ده؟! … نه! بگویید صد! … هزار!
با بوسه مُهر میکنم آن صدهزار را !
لیلی تویی که قسمت من هم جنون شده
پس خط بزن شرایط دیوانهوار را !
این بار من به بوسهات افطار میکنم
خانم! شکستهای عطش روزهدار را !
توضیح بعدننوشت)؛ من غزل را از اینجا نقل کردهام که نام شاعر را «حسین منزوی» درج کردهاند. خانوم فاطمه حقوردیان کامنت گذاشتهاند که غیر از این است و شاعر، «سیامک بهرامپرور» است. غیر از «آیات غمزه»، اینجا و اینجا هم نام شاعر را منزوی نوشتهاند امّا، اینجا و اینجا و اینجا و اینجا و اینجا غزل را به نام بهرامپرور نوشتهاند و با توجّه به این نقد و نظر، بهرامپرور شاعرِ «عقدنامه» است و نه منزوی.
فاطمه حق وردیان در 09/08/07 گفت:
سلام. این شعر یکی از غزل های زیبای دکتر سیامک بهرام پرور از کتاب عطر تند نارنج است نه کار حسین منزوی
صيد قزل آلا در مدرسه در 09/08/08 گفت:
خیلییییییییییییی قشنگ بود!
احسان *فقط به خاطر تو* در 09/08/11 گفت:
سلام…ایول…جالب بود…حالا هرکه گفته…!!