چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

«همه‌ی حرف‌های نازدنی را به غیظ تبدیل مکن، هم‌چنان که به بُغض. بُغض حرف‌هایت را به اشک مبدّل کُن! روشن است که چه می‌گویم؟ گریستن به جای گریستن، نه. گریستن به جای حرفی که نمی‌توانی به تمامی‌اش بزنی، و در کمال ممکن.»

چهل نامه‌ی کوتاه به همسرم، نادر ابراهیمی

دیدگاه خود را ارسال کنید