در کتاب نفس زدن دیده میشود که زندگی اسکار پاستیور با ترتیب زمانی روایت نمیشود؛ یعنی تبعید او از رومانی، زندگی او در اردوگاه کار شوروی و بازگشت او به وطن.
من نمیخواهم این ۵ سال را کنار هم بچینم. من میخواهم یک «زخم» را نشان دهم؛ پس مجبورم اوضاع و احوالی را به تصویر بکشم که این جراحت را بهوجود آورده است. برای این کار باید زندگی روزمره در اردوگاه را نشان میدادم؛ زندگیای که همواره از نو تکرار میشود و در این میان سال به سال بر وخامت آن افزوده میشود. اسکار نمیدانست که آیا عاقبت جان سالم از این اردوگاه به درخواهد برد یا خیر.*