چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

«نویسنده جادوگراست. من یک جادوگرم، من این را می‌دانم. وقتی روی صحنه هستم، می‌توانم هفتصد نفرآدم ناباور را به کودک بدل کنم. چشم‌هایشان بزرگ می‌شود، لبخند می‌زنند. آرام‌اند و سرشار از مهر. برای این کار به عمامه، شلوارگشاد و نعلین نیاز ندارم. زیبایی کلمه بس است. ایده ها و داستان ها در من مانند فنر فشرده اند. وقتی روایت می‌کنم، فنر جا باز می‌کند. پس از آن خسته‌ام، اما احساس سبکی می‌کنم. آرام و بسیار راضی.»*

دیدگاه خود را ارسال کنید