قاعدهی خانوم چهار ستاره این بود که از روز اوّل اردیبهشت شروع میکرد به نوشتنِ دستورالعملهایی برای حضورِ مفید و استفادهی مؤثر در نمایشگاه بینالمللی کتابِ تهران. دو سالِ قبل دوازده یادداشت نوشته بودم با عنوان حساب و کتابهایی برای یک نمایشگاه (۱ و ۲ و ۳ و ۴ و ۵ و ۶ و ۷ و ۸ و ۹ و ۱۰ و ۱۱ و ۱۲) و پارسال هم دوازده یادداشت دیگر با عنوان گام به گام تا نمایشگاه کتاب (اوّل، دوّم، سوّم، چهارم، پنجم، ششم، هفتم، هشتم، نهم، دهم، یازدهم، دوازدهم). اگر خدای تبارک و تعالی قبول کند برای امسال هم این نیّت را دارم تا چه در نظر افتد.
مباحث مربوط به انتخاب و خریدِ کتاب را با ذکر یک خاطره از بچّگیِ خودم شروع میکنم؛
کلّی اصرار کرده بودم تا بابایم راضی شد دست مرا بگیرد و برویم نمایشگاه کتاب. چند سال قبل بود یعنی؟ بچّه بودم خیلی و تا آنوقت فقط کتابهایی را خوانده بودم که برای پدرم بود؛ کتابهای مذهبی و انقلابی. اسمِ یکی، دو نفر را بلد بودم بهعنوان نویسندهی کودک و نوجوان و چندتا کتاب هم نشان کرده بودم برای خرید. از کجا؟ رو چه حسابی؟ نمیدانم. فقط این یادم هست که یک تکه کاغذ دستام بود که عنوان کتابها را نوشته بودم و میدانستم باید برویم غرفهی کودک. بابایم نمیدانست چی به چیست در نمایشگاه. گفتم باید برویم غرفهی کودک. از روی نقشه غرفه را پیدا کرد و آن سال ما فقط همآن غرفهی کودک را دیدیم. هر کتابی را که پیدا میکردم اوّل قیمتِ پشت جلدش را نگاه میکردم. میترسیدم خیلی گران باشد و بابا برایم نخرد. خیالام از قیمت که راحت میشد بلند نفس میکشیدم و کتاب را میدادم به بابا تا برود پای صندوق و حساب کند. یادم هست ده تا کتاب خریده بودم و فکر میکردم چه همه زیاد! اینکه چی خریده بودم یادم نیست. نمیدانم هنوز آن کتابها را دارم توی کتابخانهام یا ندارم ولی، تعدادش را خوب به خاطر دارم. چرا؟ برای اینکه وقتِ برگشتن به خانه یک آقایی که کلی برگه توی دستش بود جلوی ما را گرفت تا سؤال بکند از من. پرسید: بار چندم است که به نمایشگاه میروم؟ چندتا کتاب خریدهام؟ بعد من یکجوری گفته بودم ده تا کتاب که انگاری شقالقمر کردهام. لابد پیش خودم خیال کرده بودم برای اولینبار رفتهام نمایشگاه و ده کتاب خریدهام. اوه! چه کار بزرگی! فردای آن روز توی برنامهی کودک با بچّههای همسن و سالام مصاحبه میکردند که توی غرفهی تلویزیون بودند و همه میگفتند خیلی کتاب خریدهاند، سی – چهلتا بیشتر. هیع. من هیچکارِ مهمی نکرده بودم. فقط ده تا کتاب! چه کم!!! همآن روز به خودم قول دادم پولهایم را جمع کنم تا سالِ بعد بیشتر کتاب بخرم. مثلن میخواستم پوزِ بچّههای توی تلویزیون را زده باشم.
پینوشتها؛
۱٫ وبسایت نمایشگاه بینالمللی کتاب در اینجا فعّال است که میتوانید هم برای اطلاع از آخرین اخبار و هم جستوجوی کتاب از آن استفاده کنید.
۲٫ علی چنگیزی نویسنده است و تا الان پنج یادداشت (یک، دو، سه، چهار، پنج) منتشر کرده با تیتر “تا نمایشگاه” که خواندن آنها مفید است.
۳٫ خانهی کتاب اشاء هم ایدهی یک بازی وبلاگی را طرح کرده با این سؤال “امسال چه کتابی میخرم؟” شرایط بازی را در اینجا بخوانید.
صندوقک در 10/04/22 گفت:
اولا مرسی! و بعد بزرگترین لذتمم تا همین چند سال پیش رفتن به نمایشگاه کتاب و خرید کوهی از کتاب بود، اما این روزها ترجیح میدم هراز چندگاهی تو کتاب فروشی ها بگردم و دونه دونه کتاب بخرم! عجیبه اینقدر بهو تغییرات.
چهار ستاره مانده به صبح در 10/04/22 گفت:
خواهش میکنم. بعد هم اشکالی نداره این تغییرات. چون من هم الان دارم به شیوهی شما عمل میکنم. ضمن اینکه خریدهای فلهای نمایشگاهی را هم دارم.
آرمان در 10/04/22 گفت:
هورااا آفرین خانم چار ستاره من به لیست های بیشمار نیاز دارم
چهار ستاره مانده به صبح در 10/04/22 گفت:
چه تشویق پرمهری. مرسی. امیدوارم خلف وعده نشود و امسال هم فهرستهای پربار داشته باشیم با کمک هم 🙂
محمّد در 10/04/23 گفت:
مرسی مثل همیشه به خاطر خاطر نشان کردن چیزها و اتفاقاتی که مخاطبی که ما باشیم باید بدونیم 🙂
امیدوارم امسال هم چند تا پست از لحاظ راهنمایی های نمایشگاهی از شما بخونیم تا ببینیم چه باید کرد و چگونه.
در ضمن، ده تا خیلی حساب میشه ها!!! گفته باشم :دی
چهار ستاره مانده به صبح در 10/04/24 گفت:
:))
یعنی خندیدم فقط محمد
بعدن جوابت رو حضوری میدم =))
قهوه وسیگار در 10/04/24 گفت:
پست خیلی جالب و مفیدی بود مرسی :دی