چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

چه چیزی باعث شد که یک کتاب خاطرات بنویسید؟
پس از آنکه همسرم درگذشت، نمی‌توانستم زیاد بنویسم، نمی‌توانستم تمرکز کنم. آنقدر از پا افتاده بودم که حتا نمی‌توانستم به نوشتن فکر کنم. اما یادداشت برمی‌داشتم، اما نه برای داستان بلکه روزنوشت‌هایی از آن روزهای وحشتناک. فکر می‌کردم نمی‌توانم از این اتفاق‌ جان سالم به در ببرم مدت زمان خاطرات فقط سه ماه است، ولی این سه ماه آنقدر دشوار بود که انگار سال‌ها طول کشیده است. مجموعه خاطرات بیش از ۴۰۰ صفحه شده است. پس از مدتی دوباره توانستم داستان بنویسم، اما فقط داستان‌های کوتاه، داستان‌هایی درباره‌ی«از دست دادن»، «غم» و «جان سالم به در بردن». حالا برایم بدیهی است، همچنان که همیشه فکرکرده‌ام واقعا ما نمی‌توانیم انتخاب کنیم درباره‌ی چه چیزی بنویسیم، بلکه چیزها ما را انتخاب می‌کنند.*

دیدگاه خود را ارسال کنید