چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

سیبی که در نگاه تو می‌چرخد
آدم را وسوسه می‌کند.

بیا از این جهنم فرار کنیم!
اندازه‌ی همین دو سطر فرصت داریم
از تیررس نگاه این فرشته‌ها دور شویم

بهشت که نه
نیمکتی را
نشان تو خواهم داد
که مثل یک گناه تازه
وسوسه‌انگیز است

باید شتاب کنیم
اما تو، …
باید مواظب موهایت هم باشی
شاخه‌های این درخت‌های کنار خیابان
گیره از موی دختران می‌ربایند
باد هم که نباشد
برای پریشانی‌ی این شهر
هزار بهانه پیدا می‌شود

حیف است سیب را نچیده بمیریم!

«حافظ موسوی»

دیدگاه خود را ارسال کنید