عصر یکشنبه هشتم اسفندماه بود که مجموعه داستان «اندوه عیسی» نوشتهی «ولفگانگ بورشرت» در نشست «کتاب پارسه» نقد و بررسی شد و خُب، من هم رفته بودم. داخل پرانتز بنویسم که «اندوه عیسی» اوّلینبار در سال ۱۳۷۷ از سوی انتشارات نگاه چاپ شد. سهسال بعد، انتشارات نقش خورشید این کتاب را دوباره چاپ کرد و بهتازگی چاپ سوّم آن از سوی «کتاب پارسه» به بازار عرضه شده است. حالا اجازه بدهید دوباره برگردم به موضوع نشست نقد و بررسی که این جلسه با حضور علی عبداللهی و رضا نجفی و سیامک گلشیری برگزار شد؛ دو نفر اوّل بهعنوان منتقد و آخری هم که مترجم کتاب است. اوّلی را نمیشناختم، از آقای نجفی کتاب خوبی خواندهام که موضوع آن نقد و بررسی آثار هرمان هسه بود و خیلی دوست داشتم آن کتاب را. آقای گلشیری را هم بعد از بیشتر از یک سال میدیدم و دلم برایش تنگ شده بود.
خُب، آقایان دربارهی چی صحبت کردند؟ ابتدا، دربارهی ادبیات آلمان گفتند؛ قبل و بعد از جنگ جهانی دوّم. مثلاً ادبیات آلمان در قرن بیستم را بررسی کردند و گفتند در آن دوره نویسندههای آلمانی تحتتأثیر رومانتیسم بودند و همینطور تحتتأثیر فلسفه. برای همین ویژگی آثار آن دوره درازهنویسی، کلّینویسی و ساختار پیچیده از نظر نحوی و دستوری بوده است. بعد ادامه دادند که با آمدن نازیها به آلمان زبان فاسد شد. یعنی چی؟ یعنی رواج شعارها و کلیشههای زبانی. گفتند کلیشه ویژگی حکومتهای ایدوئولوژیک است. سوبسید دادن به کارهای بیارزش و حزبی یا فرستادن نویسندگان به اردوگاههای اجباری یا تبعید هم از دیگر عوامل مؤثر بود. خلاصه، گفتند و گفتند تا رسیدند به پس از جنگ، وقتیکه با آشکارشدن جنایتهای نازیها احساس شرمساری بر ملّت آلمان سایه میاندازد و آنها میخواهند از گذشته تبرئه بجویند. گویا این حس، در ادبیات هم اتفاق میافتد و آلمانیها از سنتهای ادبی قبلی خودشان اعلام بیزاری میکنند. حالا ملّت آلمان ادبیات جدیدی را میخواهد که به دور از فلسفهپردازی و نمادپردازی باشد. سپس، از سه نوع ادبیات نامبرده میشود؛ دورهی اوّل، ادبیات بعد از جنگ یا ادبیات ویرانهها با موضوع جنگ. اشاره میشود که در دورهی دوّم، جامعهی پس از جنگ و آسیبها و مسائل آن به ادبیات آلمان راه مییابد و دورهی سوّم شامل ادبیاتی میشود که مسائل مدرن در آن طرح میگردد. خُب؟ خُب، این تقسیمبندی برای این بود که جایگاه بورشرت را در ادبیات آلمان مشخص کنند. بورشرت؟ یادتان رفت؟ نویسندهی کتاب «اندوه عیسی». گفتند ولفگانگ بورشرت از نویسندههایی است که آثار وی از نوع ادبیات ویرانهها است و از او بهعنوان کسی یاد کردند که مضامین را دگرگون کرد و و از نظر سبک کاری تحتتأثیر رئالیسم بود. گفتند سبک بیشتر نوشتههای بورشرت واقعگرا است که این یک چرخش بود نسبت به روال ادبیات آلمان تا آن زمان. بورشرت به برخلاف دشواری و پیچیدگیهای ادبیات آلمانی، سادهنویسی را پیشه کرد. او تحتتأثیر ادبیات انگلیسی بود، بهخصوص همینگوی. ازاینرو، بورشرت را بنیانگذار ادبیات جدید آلمان میدانند که پس از جنگ جهانی دوم از نقطهی صفر آغاز میشود. البته، او خیلی زود از دنیا رفت و اگر بیشتر زندگی میکرد، حالا مشهورتر بود. بااینحال، ولفگانگ بورشرت از نظر فضل تقدم و تأثیرگذاری بر نویسندگان آلمانی پس از جنگ جهانی دوم جایگاه مهمی دارد. بله، بعد از بررسی ادبیات آلمان و ویژگیهای آن دستآخر نوبت رسید به خود بورشرت و توی جلسه اوّل دربارهی زندگیاش صحبت شد و بعد هم دربارهی کتابش، اندوه عیسی. دربارهی زندگیاش گفتند که در ۱۹۲۱ به دنیا آمد و در ۱۹۴۷ از دنیا رفت. علّت مرگ؟ بیماری. وی سرجمع ۲۶ سال عمر کرد. ۱۸ ساله بود که جنگ شروع شد و او به جبهه رفت، امّا بورشرت چند نامه دربارهی هیتلر نوشته بود که نامههایش را در خانهاش پیدا و او را به اعدام محکوم میکنند. چی؟ من که گفتم علّت مرگش چیز دیگری بود؟ بله، زندگی بورشرت هم برای خودش داستانی است. او اعدام نشد. عفوش کردند و دوباره به جنگ فرستادندش. اینبار مجروح شد و بعد به خانه بازگشت منتهی کمی بعدتر، بهخاطر یک جوک! دوباره به زندان افتاد. توی زندان که بود پیشرفت بیماریاش باعث شد تا او را دوباره آزاد کنند و به جبههی فرانسه بفرستند. بعد؟ بعد، بورشرت اسیر میشود. بله، میبینید مردم چهجور زندگی کردهاند! البته، بورشرت فرار میکند و دوباره به خانهاش بازمیگردد، امّا آنقدر خسته و بیمار که دیگر فقط توی خانه میماند و شروع میکند به نوشتن و در مدّت دو سال، تا وقتیکه میمیرد شعر میگوید و نمایشنامه مینویسد و کتاب چاپ میکند. مثلاً بورشرت نمایشنامهی «بیرون پشت در» را توی هشت یا هجدهروز نوشت که به الگوی نمایشنامههای رادیویی در آلمان تبدیل شد. وی تحتتأثیر ریکله شعر هم میگفت که البته، اشعار او دستآورد جدیدی نبودند. وی به همینگوی، توماس وولف و فاکنر علاقه داشت و بیشتر آثارش برآمده از تجربههای زیستی او است. بهخاطر عمر کوتاه تجربههای فشردهای داشت و فرصت نکرد تا آنها را عمیقتر پرداخت کند و به شکل رُمان ارائه کند. بهقول هانریش بل انگار با مرگ مسابقه داشت. فردای روزی که بورشرت مُرد، نمایشنامهاش بهروی صحنه رفت. مجموعه داستان «اندوه عیسی» نیز نشاندهندهی استعداد شگرف او است. زبان شفاف و بهدور از استعاره و بازنمایی واقعیت از مهمترین ویژگیهای داستانهای ولفگانگ بورشرت است. در داستانهای بورشرت برای اوّلینبار همذاتپنداری با سربازهای آلمانی اتفاق میافتد. در ادامهی جلسه، داستان کوتاهی از مجموعهی «اندوه عیسی» با نام «نان» خوانده میشود که موضوع آن دربارهی فلاکت جنگ است بدون شعار یا صفتی که بخواهد داوری کند. یک داستان مینیمال با سبک واقعگرا که حرفهای کلّی ندارد. یک نمونهی عالی از ادبیات جنگ که دربارهی آسیبهای آن سخن میگوید بدون توپ و تانک و تفنگ.
نشست خوبی بود و دستکم به سواد من که چیزی دربارهی ادبیات آلمان نمیدانستم اضافه شد و خیلی هم تحتتأثیر این داستان پُرسوز و گداز زندگی بورشرت قرار گرفتم و هی به خودم سرکوفت زدم که نگاه کن پسر مردم، سه سال هم از تو کوچکتر بوده و این همه کار کرده و تو …
بهنظر من خیلی خوب بود که اطلاعات این نشست را ضمیمه میکردند به خود کتاب.
دیگر اینکه، این هفته یکشنبه هم آخرین نشست کتاب پارسه در سال ۸۹ برگزار میشود که موضوع آن نقد و بررسی کتاب «کودکی» است.