نمایشگاه کتاب البرز افتتاح شد. مراسم افتتاحیه روز دوشنبه برگزار شد. نمایشگاه تا بیستم شهریور ادامه دارد. توی خبرها نوشتهاند که ۳۰۰ ناشر در این نمایشگاه حضور دارند در ۲۰۰ غرفه. من نشمردم. نه ناشرها و نه غرفهها را. یک سالن بزرگ بود که به سه ردیف تقسیم میشد و ترتیب چیدمان غرفهها (بهنظرمیرسید) براساس حروف الفبا بود. البته مطمئن نیستم. چون یکجاهایی مرتب بود و الف و ب و پ پشتسرم هم بودند و یکجاهایی هم قروقاطی بود. از ناشرهای معروف چندتایی بیشتر نبودند. افق و علمی و فرهنگی و صابرین و فرهنگ معاصر و … سهدور هم توی نمایشگاه چرخیدم، ولی غرفهای به نام نشرچشمه و یا کانون پرورش فکری یا مرکز ندیدم. توی خبرها خواندم که کانون پرورش فکری در این نمایشگاه خیلی حضور فعالی دارد، ولی من کمترین حضوری ندیدم. مگر یک خوشآمدگویی به آقای وزیرارشاد توی سرای اهل قلمِ نمایشگاه که آن هم انگار اصلن نیامده و جایش ب ه م ن د ر ی آمده بود. دربارهی باقی ناشرها، شنیدم که مثلن نشر ثالث خواسته شرکت کند و بهش اجازه ندادند. یا مثلن به نشر آموت گفتهاند تعداد کتابهایش کم است و نمیتواند غرفه داشته باشد. ناشرهای کتابهای کنکور و کمکدرسی بهوفور بودند. اینطور بهنظرم آمد که بیشتر کتابها درسی بودند یا مذهبی و یا کتابهایی دربارهی دفاع مقدس و انقلاب اسلامی و ولایت و … دستکم میتوانم بگویم که یکی از سه ردیف این نمایشگاه زپرتی فقط به همین موضوعها اختصاص داشت. البته وقتی وزارت فرهنگ و ارشاد با ستاد نماز جمعه متولی نمایشگاه هستند نباید خیلی تعجب کنم. اطلاعرسانی در نمایشگاه زیرصفر بود. حتّا وقتی دربارهی نشستهای جانبی نمایشگاه (همچین میگویم نشست جانبی انگار چه حرکت عظیمیست!) از خانومِ نمایندهی روابطعمومی (که جلوی در ورودی نشسته بود) سؤال کردم هیچی نمیدانست. تازه خانومه موقعی که میخواستم برگردم خانه، به من یک برگهی نظرسنجی داد که آچهار بود و پشت و رویش پُر از سؤال. برای هر سؤال هم خواسته بودند که آدم سه مورد بنویسد. مثلن، نقاط ضعف نمایشگاه چیست؟ (۳ مورد). یک فرم مسخرهی غیراستانداری که نمیدانم قرار است مسئولان را به چه نتیجهای برساند. مثلن یکی از سؤالها این بود که چطور از برگزاری این نمایشگاه باخبر شدید؟ الف) تبلیغات در سطح شهر ب) رادیو و تلویزیون ج) مطبوعات د) دوستان و آشنایان. من یک گزینهی هـ اضافه کردم و نوشتم اینترنت. دوتا سؤال هم دربارهی بن کتاب و کارت الکترونیکی بود. نفهمیدم یعنی چی؟ از خانومه پرسیدم داستان چیه؟ اینجا بن میدن؟ گفت آره … فکر کنم … یکی از غرفهها بن کتاب میفروشه با بیستدرصد تخفیف. بعد میگه البته همینجوری هم کتاب بخری بیستدرصد تخفیف میدن. پرسیدم: کدوم غرفه؟ گفت نمیدونم. روی بنرهای نمایشگاه نوشته بودند چهل درصد تخفیف. ولی بیشتر غرفهها بیستدرصد تخفیف میدادند. من فقط یکجا دیدم که روی چندتا کتاب کاغذ چسبانده و نوشته بودند چهلدرصد تخفیف. بعد با یکی از مردم که حرف میزدم بهم گفت نشر سخن تخفیف شصتدرصدی هم داره. این یکی از مردمِ موردنظر میگفت که تعداد کتابها و ناشرها نسبت به نمایشگاه قبلی خیلی کم بود. من پارسال نیامده بودم اینجا و نمیدانم. منتها دیروز خیلی نفهمیدم داستان نمایشگاه کتاب البرز چیه؟ غرفهها خیلی کوچک بودند و بیشتر کتابها اون لاماها گموگور بودند و اصلن دیده نمیشدند. مثلن توی غرفهی افق بودم، دختری آمد و سراغ کتابی را گرفت. آقای غرفهچی گفت الان اینجا نیست. شاید توی کارتونهامون باشه و من باز نکردم. دختره گفت: من وایسادم تا بازش کنین. آقاهه گفت نمیشه. یا خودم رفتم غرفهی انتشارات امیرکبیر. گفتم فلان کتاب رو میخوام. گفت اینجا نداریم و بیاین فروشگاه مرکزیمون. حالا اینجا کرج است و من فکر کردم اگر تبریز بود، تکلیف چی بود؟ آدم مجبور بود بهخاطر یک کتاب تا فروشگاه مرکزی امیرکبیر برود؟ خلاصه، این بود دستآورد من از نمایشگاه کتاب البرز.
۲ دیدگاه نوشته شده است! »
خدا هرگز دیر نمیکند
حضرت علی علیهالسلام؛ «به آن چیزی که ناامیدی و امید نداری، امیدوارتر باش از آنچه به آن امید داری. زیرا، موسی رفت برای خانوادهاش آتش تهیه کند، خداوند با او سخن گفت. ملکهی سبا نزد سلیمان رفت تا بر سر کفر با او مصالحه کند، مسلمان بازگشت و ساحران فرعون رفتند موسی را شکست بدهند، به او مؤمن شدند.»
بگرد
وبلاگهای زنده
چهار ستاره مانده به صبح
- نقشههایی برای پیدا شدن
- این ماییم، ملتی تنها در آستانهی فصلی سرد
- میبوسمت و رهایت میکنم
- به نام آبان
- روز المر را در خانه جشن بگیریم
- سرنخهای بهاری
- سلام جهان!
- کتابها منتظرند؟
- چگونه مرور کتاب بنویسیم؟
- نخودی
- به افقِ کتابخانهی من
- به یادِ میلک
- این گوزن مال همه است!
- دربارهی سرگذشت یک دایناسور
- شاهکارهای ادبیات را به زندگیتان دعوت کنید
- جایی که وحشیها نیستند
- آموتخانه؛ خانهی مردم
- به سلامتیِ شادی
- برسد به دست والدین، معلمان، مربیان، هنرمندان و غیره!
- یک کتاب خوب، یک اتفاق بد
برچسب
book
books
I Love Books
ادبیات کودک و نوجوان
اقتباس
انتشارات امیرکبیر
انتشارات ققنوس
انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
داستان کوتاه
داستان کودک
رمان
رمان ایرانی
رمان خارجی
رمان نوجوان
رمان کودک
روانشناسی
زندگی جدید جناب دایناسور
شعر
شعر نو
عشق
عکس
فیلم
فیلم ایرانی
فیلم خارجی
فیلم سینمایی
لاکپشت پرنده
مجموعه داستان
مجموعه شعر
نشر آموت
نشر افق
نشر نون
نشر چشمه
نشر چکه
نمایشگاه کتاب
نوجوانان
نویسندگی
کتاب
کتاب تصویری
کتاب نوجوان
کتاب کودک
کتاب کودک و نوجوان
کتابخوانی
کودکان
کودکان و نوجوانان
یزد
از این لحاظ
- I Love Books
- Life is Beautiful
- اتاق تجربه
- ادبیات مقاومت
- ارادتمند شما عزرائیل
- از خانهی خودمان شروع کنیم
- اوستا کریم! نوکرتیم
- اوکی مِستر
- اینم یه جورشه
- بابا گلی به جمالت
- بازی وبلاگی
- به اضافهی من
- بچّهی سرراهی
- جام جهانی برزیل
- حاشیه بر متن
- خبرگزاری رؤیا
- دربارهی خودم
- دربارهی کتابها
- دستهبندی نشده
- رؤیای نوشتن
- رمان
- روانشناسی
- ریزش هوای سرد
- زندگینامه
- شعر
- صبح روز چهارم
- صفحهی بیست
- فیلمنامه
- ماجراهای من و راجرز
- مادموزل مارکوپلو
- مجموعه داستان
- نمایشگاه کتاب تهران
- هایکو کتاب
- هر چی
- پویا ایناشون
- کتاب یزد
- کتابخانهی روستایی
- کتابخوانی برای سالمندان
- کودک و نوجوان
- یزدگَردِ چهارم
- یک چمدان عکس
fragile silence در 11/09/07 گفت:
من نمایشگاه پارسال رو رفتم. یه کم از امسالیاش بهتر بود. مثلن نشر هرمس هم غرفه د اشت یا همین کانون پرورش فکری. اما پارسال هم همین وضعیت محدود و نبود کتاب هم بود.ضمن اینکه سال قبل هم بیشتر به بخش کتابهای درسی و کنکوری غرفه داده بودن.و بدتر اینکه بارون هم اومده بود و کلی به غرفهدارها ضرر خورده بود.
کلن وضعیت فرهنگیه کرج داغونه بس که بیسروسامونه.
حالا اینکه تازه سال دوماش بود، امیدوارم سالهای بعد وضعیت بهتر بشه نه بدتر!
و نهایتن مرسی بابت گزارش 🙂
عباس حسیننژاد در 11/09/08 گفت:
سلام
آیا می شود این نوشتار را در کتاب سوم باز نشر دهیم؟
http://www.ketabesevvom.com/