چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

تا فرصتِ دوباره‌ی آفتاب
ساکت باش!
خداوندِ این دقیقه
دختر بچه‌ی بازیگوشی‌ست
که در پارکِ پروانه‌ها
پیِ سنجاقْ‌سَرِ ساده‌ی تو می‌گردد.
آیا جهان
در جادوی روشنِ همین سادگی
خلاصه نمی‌شود؟
آیا ما می‌توانیم میان مویه‌های آدمی
باز به آوازی از شادمانیِ بی‌پایانِ زندگی برسیم؟

او که می‌گوید
کلمه همین و تکرار همین و ترانه همین است،
حتما بهتر از من می‌داند
که نجاتْ دهنده‌ی دیگری در راه نیست.

«سیدعلی صالحی»

۱ دیدگاه نوشته شده است! »

  1. محمد در 12/04/07 گفت:

    زیباست.

دیدگاه خود را ارسال کنید