چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

فریبا کلهر برای دختر/پسرهایی که سن و سال مرا دارند از آن اسم‌های نوستالژیک است. هنوزم خیلی خوب به‌خاطر می‌آورم که از خواندنِ رُمان دختر آیینه‌پوش چه‌قدر سرخوش شده و لذّت بُرده بودم و یا این‌که چه‌قدر عطش داشتم برای خواندنِ هوشمندانِ سیّاره‌ی اوراک. حالا که ما مثلن آدم‌بزرگ شده‌‌ایم، خانوم کلهر هم روی آورده به رُمان‌نویسی برای گروه‌های سنّی بالاتر. پایان یک مرد و شروع یک زن اوّلین و دوّمین رُمان بزرگ‌سالِ او بودند که اوایل سالِ گذشته منتشر شدند، از سوی نشر مرکز و انتشارات ققنوس. جالب این‌که هر دو کتاب پُرفروش بودند و به چاپ دوّم هم رسیدند. اواخرِ سالِ گذشته هم سوّمین رُمانِ از خانوم کلهر چاپ شد با عنوان شوهر عزیز من. این یکی را نشر آموت چاپ کرده و بعد از عید در کتاب‌فروشی‌ها توزیع شده. من دو کتابِ قبلی را نخوانده‌ام، ولی خواندنِ شوهر عزیز من را شروع کرده‌ام. کتاب ۳۲۰ صفحه دارد و تقریبن نیمی از آن را خوانده‌ام. نظرم؟ این داستان ماجرای زنِ متأهلی است که دو بچّه دارد با شوهر. بله، همین آقای شوهر عزیز که استاد دانش‌گاه است و بعد می‌فهمیم از آن حزب‌الهی‌های خفنِ بعد از انقلاب بوده که همه بهشان می‌گفتند برادر برادر. زن هم قبلن مربّی فرهنگی بوده در کتاب‌خانه‌ی کانون پرورش فکری، ولی اخراج شده. چرا؟ به‌خاطر ویکتور خارا. چه ربطی دارد؟ ربط دارد دیگر. باید داستان را بخوانید. این هم صرفن یک خبر است محض اطلاع که یعنی بدانید و آگاه باشید که شوهر عزیز من به بازارِ کتاب آمد. اظهارنظرم را موکول می‌کنم به وقتی‌که همه‌ی داستان را خوانده باشم.

دیدگاه خود را ارسال کنید