دربارهی سیما حرف بزنم؟ سیما خواهر سارا؟ نه. میپرسید پس کدام سیما؟ سیمای خانوم کلهراینا. شخصیّتِ اصلی و راویِ رُمانِ شوهر عزیز من را میگویم. شبی که خواندنِ کتاب را تمام کردم حسِ خوبی داشتم، خلافِ وقتی که تازه شروع کرده بودم به خواندنِ آن و خُب، کلافهی کلافه شده بودم از پُرحرفیهای دیوانهوارِ سیما. دلم میخواست دستم را میگذاشتم جلوی دهانش و خفّهاش میکردم تا اینقدر ورور نکند. میخواهم بگویم (ادای سیما دو نقطه دی) حوصلهام سر رفته بود از داستان و بدتر اینکه، مدادم را پیدا نکرده بودم و نمیتوانستم جلوی خودم را بگیرم. برای همین، با رواننویس توی کتاب نوشتم. حاشیهی سفید صفحهها را سیاه کردم، سر بعضی سطرها فلش کشیدم و یا دور بعضی کلمهها یک دایره که یعنی حذف یا اصلاح یا اگر اینطور بود بهتر بود. این اوضاع ادامه داشت تا چند فصل گذشت. کمکم، شخصیّتِ سیما برایام جالب شد. یک زنِ متأهل که همسرش، جلوی خانهشان، ترور میشود. چرا؟ آخر شوهر عزیز سیما از این استاد دانشگاههایی است که خیلی معروف و مشهورند. داشتم میگفتم، وقتی شخصیّتِ سیما برایام جالب شد، دیگر پُرحرفیهایش اذیّتام نمیکرد. میدانید، داستان با مرورِ خاطراتِ سیما ادامه پیدا میکند. زمان برمیگردد به اوایلِ انقلاب. سروکلّهی آدمهای حزباللهی پیدا میشود که از قضا رفقای سیما هستند، محبوبه و نسرین ماجدی. یکی دیگر هم هست به اسم برادر وارسته که معلّمِ این سه دختر است و خواستگار آنها و … جالبتر اینکه، سیما مربّی فرهنگیِ یکی از کتابخانههای کانون پرورش فکری است و بعد، اخراج میشود. چرا؟ بهخاطر اینکه آن دخترهای دیگر، یعنی دوستهایش، زیرآبش را میزنند. محبوبه و نسرین را میگویم. بعدتر، سیما میرود در یک مجله مشغول به کار میشود و کمی که میگذرد، ازدواج میکند. جنگ میشود. شوهرش میرود جبهه و او تنها میماند و ماجراهای دیگر؛ از ازدواج خواهرهایش، سکتهکردنِ مادرش یا ماندنِ پدرش زیر آوارِ پس از بمبارانِ هوایی تهران تا دوباره عاشقِ شدنِ او. چیِ داستان و یا سیما برای من جالب بود؟ بهنظر من، روایتِ فریبا کلهر از دشواریهای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعیِ سالهای پس از انقلاب، دورانِ جنگ و بعدتر، یعنی زمانِ حال خواندنی بود. خانوم کلهر در شوهر عزیز من بخشی از خلاءهای عاطفی، فضاهای خالی و فاصلههای اجباریِ ناشی از شرایطِ غیرعادی ایران در فاصلهی این سالها و تغییر رفتارهای اجتماعی، مذهبی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در گروههای مختلف مردم را نشان میدهد. برای همین، فکر میکنم یکی باید دربارهی زندگی معاصر اجتماعی در ایران از منظرِ این رُمان بنویسد. امّا نکتهی دیگری که برایام جذاب بود …، میدانید شوهر عزیز من یک روایتِ زنانهی زنانه است از نگاهِ فریبا کلهری که بیشتر نویسندهی کودک و نوجوان است. یعنی چی؟ یعنی، انگار یک آدمبزرگ با همراهیِ کودک درونش قصّهی زندگیِ سیما انتظاری را تعریف میکنند و همین باعث شده داستان پُر از توصیف و تعبیرهای جالبانگیزناک باشد. درواقع، میتوانم بگویم جزئیاتِ رُمانِ شوهر عزیز من بسیار لذّتبخش بود. آنقدر که میخواهم پیشنهاد کنم شما هم این کتاب را بخوانید. بهنظر من، دستکم به یکبار خواندن میارزد.
* نوشتهی فریبا کلهر، نشر آموت، تهران. چاپ اوّل. ۹۰، ۳۲۰ صفحه، قیمت ۹۰۰۰ تومان.
بیتا در 12/04/22 گفت:
سلام رؤیای نازنین.
ممنون بابت اینهمه وقت و حوصلهای که برای معرفی کتابها میگذاری.
طبق تجربههای قبلی این کتاب رو اضافه کردم به کتابهایی که در نمایشگاه باید حتماً بخرم.
شاد باشی و برقرار دوست خوب.
دکتر کتابفروش در 12/04/22 گفت:
خب این جور که شما گفتید من سعی میکنم کتاب رو بخرم بدم مامانم بخونه بعد خودم یواشکی فقط سرفصلاش رو بخونم!
بعد شما که همه چی رو گفتید یه چیزی هم میذاشتید واسه ما که مثلن قراره بعد از خوندن متن شما بریم کتاب رو بخریم!
چهار ستاره مانده به صبح در 12/04/23 گفت:
بیتا جانم

سلام
ممنونم از محبّتت 🙂 امیدوارم موردپسند تو هم باشه.
دکتر کتابفروش عزیز
البته، اینقدر هم زنونه نی حالا. شما هم بخونین و بنویسین نظرتون رو. مطمئنن شما بهتر مینویسین و با یه نگاه جدیدتر 🙂
آناهیتا آذرشکیب در 12/04/26 گفت:
سلام رویا جان عزیز دلم
چند وقت بود بهت سر نزده بودم دلم برات تنگ شده بود. خوبی عزیزم؟
حتمأ خوبی چون وقت و حوصله ی کتاب خوندن رو داری.
خوب خوندی و خوب نوشتی. آدم و وسوسه می کنی که کتاب رو بخونه.
پاینده و برقرار باشی
چهار ستاره مانده به صبح در 12/05/01 گفت:
خانوم آذرشکیب عزیز
سلام
ممنونم از محبتتون 🙂
خوب باشین مدام.