« یادم میآید وقتی «جذبه زنانه» نوشته «بتی فریدن» برای اولینبار منتشر شد، جرأت نمیکردم آن را بخوانم؛ چون موضوع آن درباره تسلیم شدن بود. و من در مرحله تسلیم شدن بودم، چون هیچ کتابی به چاپ نرسانده بودم و این زمانی بود که به افسردگی مبتلا شدم. این حس خفقان خود را با علائم فیزیکی نشان میدهد. دورانی یادم میآید نمیتوانم نفس بکشم و باید قرص مسکن بخورم.
تا دو سال، بخشی از یک جمله را مینوشتم و بعد مجبور بودم رهایش کنم. خیلی راحت امیدم را از دست داده بودم، دیگر به خودم ایمان نداشتم. شاید این مرحلهای بود که باید میگذراندم. فکر میکنم همینطور بود، چون هنوز دوست داشتم اثری خیلی بزرگ مانند آنچه مردان مینوشتند، خلق کنم. سخت تلاش میکردم تا یک رمان بنویسم و اما سعیام هیچگاه کارگر نمیافتاد. حتی بعد از اینکه کتاب دوم، سوم و چهارم خود را منتشر کردم، ناشرانام انتظار داشتند من یک رمان بنویسم. حس میکردم دارم وقتم را تلف میکنم.
هنوز ناراحتم که خیلی چیزها را ننوشتم، اما به طور باورنکردنی خوشحالم از این که تا جایی که توان داشتم به نوشتن ادامه دادم. چون وقتی جوان بودم، شرایطی پیش آمد که ممکن بود هرگز چیزی ننویسم و این خیلی وحشتناک بود.»
چه پیشنهادی برای نویسندههای جوانتر دارید؟
آلیس مونرو: این کلمه یا جمله اشتباه است که نویسندهای نصیحت یا پیشنهادی برای افراد دیگر داشته باشد چون هر نویسندهای فکر و احساسات متفاوتی دارد. این قضیه بیشتر کلیشه است که نویسندهها، جوانترها را به خواندن توصیه میکنند چون من عقیده دارم به جای خواندن و فکر کردن، بهتر است نوشت و فقط نوشت. شاید نتیجه تپهای از حرفهای صدمن یک غاز باشد ولی بهتر است به یاد داشته باشید که اگر کسی بخواهد نویسنده بشود باید هزار تا از این تپهها و حتی کوهها درست کند. اگر فکر کنید میتوانید افکار و احساسات خوبتان را به همان خوبی روی کاغذ بیاورید؛ همیشه باید بنویسید تا این مهارت را پیدا کنید.
شما هرگز نمیدانید که به چه چیزی علاقهمند خواهید شد. یعنی اینگونه نیست که از پیش تصمیمی دربارهاش بگیرید. همهچیز بهطور ناگهانی درک میشود و میفهمید که دلتان میخواهد به فلان شیوه بنویسید. پس من چندان به خودم فکر نمیکنم، اما به داستانهایی که مردم تعریف میکنند گوش میدهم و ریتم آنها را وام میگیرم و میکوشم تا بنویسمشان. فکر میکنم که چرا چنین داستانهایی برای مردم مهم هستند؟ فکر میکنم شما هنوز داستانهای بسیاری را از زبان مردم میشنوید که میتوانند تصویرگر برخی غرایب زندگی بشر باشند. من دوست دارم که این داستانها را بردارم و ببینم چه چیزی به من میگویند یا من چگونه دلم میخواهد تعریفشان کنم.