خیلی وقتِ قبل، Being There را دیدم. بهنظرم اگر بخواهیم دربارهی تأثیرِ تلویزیون (بخوانید رسانه) بر آدمی حرف بزنیم، خوب است که به ماجرای این فیلم هم اشاره کنیم. قصّه چیست؟ ماجرای باغبانی که از کودکی در چهاردیواری یک عمارت زندگی کرده و معاشرتِ او محدود بوده به آقای خانه و خدمتکارِ پیرش با تلویزیون. برای همین، او کمترین تصوّری دربارهی جهانِ بیرون ندارد، مگر آنچه که تلویزیون به او القاء کرده است. تا اینکه، آقای خانه فوت میکند و او ناگزیر، به دنیای بیرون قدم میگذارد.
فکر میکنم فیلم از تلویزیونِ ایران هم (به اسمِ «حضور» لابد) پخش شده است. حالا، بگذریم. نمیخواهم داستان را لو بدهم، ولی چرا بعد از صد سال یادِ این فیلم افتادم؟
امروز، خبری را در ایبنا خواندم. خبر دربارهی ترجمهی رُمانی بود که با اقتباس از آن فیلمِ ساخته شده است. کتاب را «مهسا ملکمرزبان» ترجمه کرده و «نشر آموت» منتشر خواهد کرد. به نوبهی خودم، خوشحال شدم. برای اینکه فیلم را دوست داشتم و از آنجایی که هر کتابی، از فیلمش بهتر است پس، فکر میکنم اگر رُمانِ «بودن» را هم بخوانم، دوست خواهم داشت.
۱