:: قرار این بود که هولدرلین برود غرفهی انتشارات شهر قلم و کتاب بفروشد. من هم دوردور کنم توی نمایشگاه، تهران و غیره. میخواستم بروم دیدنِ دوستهایم و حرف بزنم از هر دری. راه هم بروم. بروم ولیعصر، پارک ساعی و حتّا سراغ ِ همکارهای سابقام در شهرداری. میخواستم زندگیِ قبلیام را دوباره ببینم؛ شبهای چهارشنبهی اتوبانِ کرج، تاکسیهای ونک، میدان شهرک غرب و …. ولی، قرارمان به هم خورد. از روز دوّم ِ نمایشگاه بهم گفتند اگر دوست داری بیا وایسا توی غرفه جای کامران. کامرانِ کمحرفِ کلاهبهسر رفته بود. من؟ قبول کردم.
اینطوری شد که فقط روز اوّل کمی چرخیدم توی نمایشگاه.
در شبستان، آرزوی قزلآلا را در غرفهی انتشارات سپیده باوران دیدم و طبیعتن دربارهی دردها و علاقههای مشترک حرف زدیم. بعد، با هم رفتیم سراغِ آقای قدبلندِ زیادی مهربانِ نشر نون. امسال، نون غرفهی مجزا داشت با کلّی کتاب شعر و داستانِ جدید. همسرِ پُرمهر آقای نون هم در غرفه بود.
ظهر ِ آن روز خانهی خیاط هم رفته بودم. وسطِ جمعوجور و بشوربسابِ خانوم کار در منزل، ما نشسته بودیم به حرف و بچه، مودم به دهان، اَدَبَدَ میکرد و من داشتم میگفتم هنوزم باور نکردهام مامان شدهای زهرا.
:: الان، دلم برای آن ده روزِ عزیز و آدمهایی که توی غرفه بودند تنگ شده است. چند سالِ قبل، نمایشگاه کتاب را در غرفهی انتشارات کانون پرورش فکری گذرانده بودم. کتاب نمیفروختم و کارم فقط عکس و خبر بود. بهم خوش گذشته بود، خیلی. فکر میکنم سالِ بعد از آن، رفته بودم غرفهی نشر آموت و قرار بود کتاب بفروشم. البته، بیشتر پشتِ میزی نشسته بودم که دستگاه پوز روی آن بود و کارت میکشیدم. از آن سال، شبستان و آدمبزرگها خیلی خوشم نمیآید. سالن کودک و نوجوان، وفورِ بچّهها و کتابهای رنگیرنگی را بیشتر دوست دارم. بچّهها کمکم میکنند خوشبین و خوشحال باشم. امسال هم که توفیقِ اجباری بود و الکیالکی وایسادم توی غرفه. هولدرلین هم بود و برای همین، بیشترتر خوش گذشت.
:: خلافِ سالِ قبل، اینبار گوش به زنگ بودم و همینکه وقتِ ثبتنامِ بنکارتهای دانشجویی اعلام شد به هولدرلین و باقیِ دانشجوهای فامیل خبر دادم. صد و پنجاه تومان هم بن ِ شهر کتاب داشتم خودم. بااینحال، کتابهایی که با خودمان به خانه آوردیم یکسومِ پارسال بود. بله، گرانی بیداد میکند. بیداد.
:: حرفِ نشر نون شد، این را هم بنویسم که آقای نون چندتایی کتاب به ما هدیه داد و ما هم چندتایی از کتاب «اگر انار شوم» را ازشان خریدیم تا هدیه بدهیم.