چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

beofoqeketab

کمپین #به_افق_کتاب در نظر دارد به‌ مناسبت برپایی سی‌اُمین نمایش‌گاه بین‌المللی کتاب تهران با برگزاری مسابقه‌ی عکاسی اینستاگرامی با عنوان به افقِ کتاب‌خانه‌ی من توجه کاربران فضای مجازی را به کتاب‌هایی که هنوز نخوانده‌اند و جای خالیِ کتاب‌هایی که نخریده‌اند، جلب کند.

شرکت‌کنندگان می‌توانند از کتاب‌های نشر افق در کتاب‌خانه‌ی شخصی‌شان عکس بگیرند و  با تگ کردن حساب رسمی نشر افق در عکس‌ها و استفاده از هشتگ #به_افق_کتاب در این مسابقه شرکت کنند.

گروه داوری این مسابقه، ۱۰۰ عکس را دو بخش «بزرگ‌سال» و «کودک و نوجوان» برای شرکت در قرعه‌کشی یک دستگاه دوچرخه و یک دستگاه کتاب‌خوان الکترونیکی انتخاب خواهد کرد و به ۳ نفر برگزیده در هر بخش اشتراک سالانه‌ی کتاب‌های نشر افق + کارت تخفیف ویژه‌ی خرید از فروشگاه‌های نشر افق اهدا خواهد شد.

مهلت ارسال عکس‌ها: ‌
۲۰ اردیبهشت سال ۹۶

اعلام نتایج اولیه: ۲۲ اردیبهشت
تاریخ قرعه‌کشی: ۲۳ اردیبهشت

قوانین مسابقه:
– رعایت قوانین شرعی و عرفی الزامی است.
– شرکت در مسابقه برای عموم آزاد است.
– در تعداد عکس‌های ارسالی محدودیتی وجود ندارد.
– عکاسی با تلفن همراه، تبلت و دوربین آزاد است.

راهنمای شرکت در مسابقه:
برای پیوستن به کمپین #به_افق_کتاب کافی‌ست صفحه‌ی نشر افق + کتاب افق  (حساب کاربری ofoqpublication) را در اینستاگرام دنبال کنید.
و سپس، یک (یا چند عکس) از کتاب‌های نشر افق در کتاب‌خانه‌‌تان در اینستاگرام‌ منتشر کنید و @ofoqpublication را تگ (منشن) کنید تا ما باخبر شویم.
یادتان نرود که هشتگ #به_افق_کتاب را در قسمت توضیحات عکس اضافه کنید و برایمان بنویسید کدام‌یکی از کتاب‌ها را هنوز نخوانده‌اید و دوست دارید کدام کتاب‌های نشر افق را در کتاب‌خانه‌تان داشته باشید که الان ندارید.
اصل عکس‌ها را هم با مشخصات صاحب اثر (نام و‌ نام‌خانوادگی، تاریخ تولد، شماره تلفن همراه، پست الکترونیکی) به bookofoq@gmail.com ارسال کنید.

در اینستاگرامش نوشته بود که به خودش عیدی خوبی داده و حالا، عیدی چی بود؟ روزنوشت‌های درخت ته کلاس. زیر عکسِ کتاب هم نوشته بود که «چقدر خوبن خوندن رمان‌های نوجوانی که نویسنده‌ش دنبال نوشتن شاهکار نبوده؛ که خودش و خواننده‌هاشو به هر در و منفذی نکوبیده تا یه اثر پر سروصدا خلق کنه؛ بلکه در نهایت نجابت و صداقت کار مهم‌تری کرده، یعنی یه داستان خوب داشته و تمام تلاشش رو کرده تا اونو خوب و دقیق روایت کنه. چیزی که بعد این پروسه اتفاق می‌افته جادویی ئه. داستانی که صادقانه روایت بشه، روان ئه و خوش ساخت ئه و همراهت می‌کنه. دیگه مگه چی می‌خوایم از یه رمان؟»

من؟ خوش‌حالم که یک نفر دیگر هم کتاب خوبِ شادی خوشکار را خوانده و ازش تعریف و تمجید کرده است. از وقتی هم که زهرا گفت، معرفی کتاب را در وبلاگم دیده و خریده است، دوبرابر خوش‌حال‌ترم. گفتم حالا که حرف عیدی و هدیه‌ی کتاب است، دوباره از این رمان برایتان بگویم و بگویم اگر دوست دارید یک کتاب خوب درباره‌ی نوجوانی بخوانید و یا به بچه‌های فامیل هدیه بدهید، روزنوشت‌های درخت ته کلاس را بخرید و بخوانید. این رمان کوتاه است و در قالب دفتر خاطرات نوشته شده و جایزه‌ی گام اول را هم نصیبِ نویسنده‌اش کرده. تنهایی و عشق دو مفهوم مهم این داستان‌اند که شادی خوشکار با نجابت و مهارت درباره‌شان نوشته است. کتاب را نشر چکه چاپ کرده و قیمتش دو هزار تومان است.

راستی…
امروز، روز تولّد شادی خوشکار است. مبارک است.

baazart

اثر بازآرت

تعریف کرد که آپارتمان صد متری اجاره کرده‌اند، طبقه‌ی دوّم یک ساختمان تجاری در مهرشهر. از موقعیت سوق‌الجیشی‌اش گفت؛ یک فروش‌گاه بزرگ چیزمیز فروشی پایین ساختمان و یک کتاب‌فروشی کتاب‌های بزرگ‌سال در واحدِ کناری و این‌که ساختمان قرار است پُر از کاروکاسبی‌های مختلف شود؛ از فست‌فود تا لباس کودک. من این‌ورِ تلفن غرقِ شادی بودم و داشتم تندتند اسم همه‌ی آدم‌هایی را می‌گفتم که شاید بتوانند به او کمک کنند؛ برای خریدن کتاب. چندتایی هم ایده داشتم برای کتاب‌فروشیِ خودم، آرزویم. برایش گفتم و گفتم که سالِ قبل چی شد. من و هولدرلین یک سررسیدِ تاریخ‌ گذشته‌ی جلد قهوه‌ای داریم مخصوص کتاب‌فروشیِ هنوز نداشته‌مان. یکی گفت که می‌خواهید کتاب‌فروشی داشته باشید توی یزد؟ ما؟ خُب، می‌خواستیم. خیلی هم می‌خواستیم. همان‌یکی گفت که سرمایه‌اش از من، فقط بگویید چقدر؟! ما؟ دامبول‌دیمبولِ توی اعضای بدن‌مان تمامی نداشت. هی می‌رفتیم این‌ور و آن‌ور، کتاب‌فروشی‌های مختلف، برند صندلی و نوع قفسه و تعداد کتاب و متراژ مغازه را چک می‌کردیم و بعد، از سایت‌ها و مغازه‌های فروش تجهیزات و ملزومات سردر می‌آوردیم. چند ماه درباره‌اش فکر کردیم و خیال بافتیم و هی ریزِ بایدها و نبایدها نوشتیم و سبک‌سنگین کردیم و دست‌آخر رسیدیم به یک مبلغ تپل. به همان‌یکی گفتیم که این‌جور و آن‌جور. برآورد کردیم و حالا، بسم‌الله. چه کنیم؟ هولدرلین تلفن ‌به ‌دست ایستاده بود و به حرف‌هایش گوش می‌کرد که دیدم بادش خالی شد و پنچر افتاد روی مبل. شستم خبردار شد که نشد! سرمایه‌ای که چشم‌به‌راهش بودیم صرفِ کارِ دیگری شده بود وقتی ما داشتیم رؤیاپردازی می‌کردیم و اسم برای کتاب‌فروشی‌مان پیش‌نهاد می‌دادیم. خلاصه، همه‌چی دود و دور شد. آس‌وپاس که بودیم، حالا بی‌حوصله و بی‌رؤیا هم شده بودیم. یک‌هو او تلفن زد و از قایق کاغذی گفت که بعد از رمضان افتتاح می‌شود، اوایل مرداد. من؟ پُر از شوق و ذوق. شور و هیجان. انگار دوباره برگشته باشم توی آن پروسه‌ی خیال‌بافیِ کتاب‌فروشی‌مان و خُب، خوش‌حال بودم. از ته دل. قلب. قلوه. البته، سرِ یک ماجراها و قضایایی نشد که روز افتتاحیه‌ی قایق کاغذی در کرج باشم. عکس‌های کتاب‌فروشی را در اینستاگرام می‌دیدم و هی وای و واو می‌کردم بس‌که همه‌چیز درست‌وحسابی بود و شیک‌وپیک. دلم می‌خواست با گل و کادو بروم دمِ کتاب‌فروشی و دوستم را بغل کنم که این‌همه خوش‌فکر است. رفتم؟ آره، رفتم، هرچند دیر. پنج‌شنبه‌ی قبل، بیست‌وچهار ساعت زمان داشتیم و چهل‌وچهارتا برنامه! کارت بانک تجارت منقضی شده بود و باید می‌رفتم کارتِ جدید بگیرم. من و زهرا می‌خواستیم هم‌دیگر را ببینیم. بچه‌ام منتظر بود تا برویم استیکر موجود زنده و غیرزنده بخریم. هولدرلین هم خواب بود و بیرون، باران. گفته بودیم که یک‌وقتی هم بگذاریم تا برویم قایق کاغذی، ولی هیچی جفت‌وجور نبود. هولدرلین حریفِ خوابش نشد. هفت‌صد کیلومتر رانندگی کرده بود و هفت‌صد کیلومتر دیگر هم باید می‌رفت. گفتم پس خودم بروم بانک تا تعطیل نشده. ساعت؟ یازده صبح. شال و کلاه کردم و رفتم تا بانک و داشتم برمی‌گشتم خانه که یک‌هو یادِ استیکر افتادم و پیچیدم توی کوچه‌ی چاپ لشکری. یک‌هو یک دویست‌وششِ سورمه‌ای هم پیچید توی کوچه و یکی از توی ماشین گفت: «بالاخره! دستگیرت کردم.» من؟ خوش‌حال و خندان! گیرم که پنج شش ماه بود، جواب تلفن‌هایش را نداده بودم، ولی نمی‌توانستم از دوباره دیدنش شاد و شنگول نباشم. احتمال این‌که همچی روزی همچی جایی هم‌دیگر را ببینیم صفر… نه! منهای صفر بود. سلام‌وعلیک و خوش‌وبش کردیم و گفتم که توی برنامه‌ام بود تا این‌بار حتمن سری بزنم به او و کتاب‌فروشی‌اش و عذرخواهی بابتِ آن تلفن‌های بی‌جواب مانده و روز افتتاحیه که نشد باشیم. قرار گذاشتیم که عصر با هولدرلین برویم سروقتِ او و دختر و پسرِ دوقلویش، امیر و زهره‌ی نازنین. عصر هم هوا زود تاریک شد و هم باران بند نمی‌آمد. کتاب‌فروشی از خانه‌ خیلی دور بود و ترافیک هم، زیااااد. منتها، عاقبت رسیدیم. یک خوش‌آمدگویی دل‌چسب و بعد، یک معاشرتِ خانوادگی دل‌‌نشین با طعم کتاب. شیرینی دانمارکی تروتازه و دم‌نوش گیاهی هم بود. حیف که زمان مثل اسب می‌گذشت و اصلاً نفهمیدم که چطور شب شد و همان حوالی رفتیم رستوران برای شام. پیتزا سوپر و مرغ سوخاری خوردیم و آن‌قدر زود وقتِ خداحافظی شد که باورم نمی‌شد چند ساعت گذشت. حتّا دو دقیقه هم بی‌حرف و ذوق نگذشت تا یادم بیفتد که عکس بگیریم، دسته‌جمعی. خلاصه، این‌‌جور. خیلی خوش گذشت و خیلی خوش‌حالم که دوستم و خانواده‌اش دارند آرزوی ما را زندگی می‌کنند. اگر گذرتان به کرج می‌افتد، حتمن به قایق کاغذی سر بزنید و کیف کنید. اگر بچّه دارید و یا طرف‌دار ادبیات کودک و نوجوان هستید، حتمن‌حتمن این کتاب‌فروشی را از دست ندهید. این‌که توی این دوره‌ و زمانه یکی پیدا شده که رؤیاهایش را جدی گرفته و زندگی‌اش را صرفِ کتاب‌ها و بچه‌ها می‌کند، غنیمت است و باارزش.

قایق کاغذی؛ فروشگاه تخصصی کتاب کودک و نوجوان

نشانی: کرج، مهرشهر، بلوار ارم، بلوار دانش، بلوار شهرداری، خیابان ٢١۵، جنب فروش‌گاه امیران، طبقه‌ی دوم.

http://telegram.me/ghayeghmehrshahr

http://instagram.com/ghayeghkaghazi

چگونگی شرکت در مسابقه:
مسابقه‌ی عکس «دوست جدید من» بهانه‌ای است برای پاس‌داشتِ حضور کتاب‌ها در زندگی‌مان. برای شرکت در این مسابقه کافی‌ست از جدیدترین کتابی که خریده‌اید، عکس بگیرید. این عکس را در حساب اینستاگرام خود با هشتگ #yazdbook93 آپلود کنید.

مقررات مسابقه:
۱. مسابقه‌ی «دوست جدید من» هم‌زمان با افتتاحیه‌ی نمایشگاه کتاب یزد، از روز شنبه، ۹ اسفند ۹۳ آغاز می‌شود.
۲. حساب کتاب یزد (yazdbook) را در اینستاگرام دنبال کنید.
۳. اگر حساب کاربری شما در اینستاگرام Private است، عکس‌هایتان را Direct   کنید. اگر حساب‌تان Private نیست، عکس را به صورت Direct ارسال نکنید و فقط از هشتگ #yazdbook93 استفاده کنید.
۴. هر کاربر می‌تواند هر روز فقط یک عکس را در مسابقه شرکت دهد و عکس‌های شرکت‌ داده شده، باید مطابق قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران باشند.
۵. مسئولیت مالکیت و حقوق قانونی عکس‌های شرکت داده شده، بر عهده‌ی شرکت‌کنندگان است.
۶. عکس‌های ارسالی در روز شنبه ۹ اسفند، روز یک‌شنبه ۱۰ اسفند در حساب کتاب یزد در اینستاگرام آپلود می‌شود و ۲۴ ساعت فرصت لایک گرفتن دارند.
۷. عکس‌های ارسالی در روز یک‌شنبه  ۱۰ اسفند، روز دوشنبه ۱۱ اسفند در حساب کتاب یزد در اینستاگرام آپلود می‌شود و ۲۴ ساعت فرصت لایک گرفتن دارند.
۸. عکس‌های ارسالی در روز دوشنبه ۱۱ اسفند، روز سه‌شنبه ۱۲ اسفند در حساب کتاب یزد در اینستاگرام آپلود می‌شود و ۲۴ ساعت فرصت لایک گرفتن دارند.
۹. عکس‌های ارسالی در روز سه شنبه ۱۲ اسفند، روز چهارشنبه ۱۳ اسفند در حساب کتاب یزد در اینستاگرام آپلود می‌شود و ۲۴ ساعت فرصت لایک گرفتن دارند.
۱۰. عکس‌های ارسالی در روز چهارشنبه ۱۳ اسفند، روز پنج‌شنبه ۱۴ اسفند در حساب کتاب یزد در اینستاگرام آپلود می‌شود و ۲۴ ساعت فرصت لایک گرفتن دارند.

داوری:
هر روز یک عکس که بالاترین میزان لایک در صفحه‌ی کتاب یزد را داشته باشد، برگزیده می‌شود. فقط لایک‌های زیر عکس در صفحه‌ی کتاب یزد برای انتخاب برنده درنظر گرفته می‌شود. یک عکس نیز به قید قرعه از بین تمام عکس‌های ارسالی برگزیده خواهد شد.  هر کاربری که  برنده می‌شود، دیگر نمی‌تواند در  روزهای باقی‌مانده در مسابقه شرکت کند و و برنده‌‌ها هنگام دریافت جایزه باید کتاب (و یا کتاب‌های) موجود در عکس را همراه خود داشته باشند.

جایزه:
هر روز به یک نفر بن خرید کتاب به مبلغ ۱۰۰ هزارتومان از طرف اداره‌ی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان یزد هدیه می‌شود و یک نفر هم به قید قرعه در پایان نمایش‌گاه کتاب یزد برنده‌ی جایزه‌ی ویژه خواهد بود.

یکی از شب‌هایی که تامبلربازی می‌کردم، ایده‌ی The Book Photo Challenge را در نمی‌دانم کدام وبلاگ دیدم. یک‌جور عکس‌بازی درباره‌ی کتاب بود و فهرستی هم ضمیمه‌اش بود که موضوع‌هایی را پیشنهاد می‌کرد. مثلن عکس از کتاب‌خانه‌ی من، چوب‌الف/چوق‌الف/نشان کتاب/ بوک‌مارک، کجا کتاب می‌خوانم، طرح روی جلد کدام کتاب را دوست دارم، کلمه‌ها و جمله‌های خواندنی در کتاب‌ها، آخرین کتاب‌هایی که خوانده‌ام، جدیدترین کتابی که کشف کرده‌ام، کتاب‌های نویسنده‌ی محبوب من، چک‌لیست من برای خرید کتاب، کتاب‌فروشی‌ها، کتاب‌هایی که در یک ماه خریدم، کتاب‌های دست‌دوم، دست‌نوشته‌ی دیگران روی کتاب‌ها، دارم چه کتابی می‌خوانم و ….


خب، خوشم آمد و فکر کردم در اینستاگرام این‌جوری عکس‌بازی کنم. شما هم اگر پایه هستید، به هشتگ #bookphotochallenge بپیوندید.

+ اینستاگرام خانوم چهار ستاره.