من عروسکم را گم میکنم
تو کاغذهای شعرت را
خواهرم دوستش را
پدر شناسنامهی المثنایش را
و عادت کردهایم که هیچوقت
کاری از دست هیچکس بر نیاید …
از کتاب جنگ دختر دستکشپوش با سرما، سرودهی زیتا ملکی
چاپ اول، ۱۳۹۱. نشر قطره
شروع یک رؤیای نو
من عروسکم را گم میکنم
تو کاغذهای شعرت را
خواهرم دوستش را
پدر شناسنامهی المثنایش را
و عادت کردهایم که هیچوقت
کاری از دست هیچکس بر نیاید …
از کتاب جنگ دختر دستکشپوش با سرما، سرودهی زیتا ملکی
چاپ اول، ۱۳۹۱. نشر قطره
حضرت علی علیهالسلام؛ «به آن چیزی که ناامیدی و امید نداری، امیدوارتر باش از آنچه به آن امید داری. زیرا، موسی رفت برای خانوادهاش آتش تهیه کند، خداوند با او سخن گفت. ملکهی سبا نزد سلیمان رفت تا بر سر کفر با او مصالحه کند، مسلمان بازگشت و ساحران فرعون رفتند موسی را شکست بدهند، به او مؤمن شدند.»