If I should have a daughter, instead of “Mom,” she’s gonna call me “Point B,” because that way she knows that no matter what happens, at least she can always find her way to me. And I’m going to paint solar systems on the backs of her hands so she has to learn the entire universe before she can say, “Oh, I know that like the back of my hand.” And she’s going to learn that this life will hit you hard in the face, wait for you to get back up just so it can kick you in the stomach. But getting the wind knocked out of you is the only way to remind your lungs how much they like the taste of air. There is hurt, here, that cannot be fixed by Band-Aids or poetry. So the first time she realizes that Wonder Woman isn’t coming, I’ll make sure she knows she doesn’t have to wear the cape all by herself because no matter how wide you stretch your fingers, your hands will always be too small to catch all the pain you want to heal.
Sarah Kay
دختری اگر داشتم، به جای مادر صدایم میکرد نقشهی کمکی. اینطور میدانست که هر اتفاقی بیفتد، من به دادش میرسم. و من منظومهی شمسی را کف دستهایش نقاشی میکردم، اینجور قبل از آنکه بگوید: «ای بابا! این را که مثل کف دستم میشناسم!» باید تمام جهان را یاد میگرفت. و یاد میگرفت که زندگی پرتات میکند زمین، صبر میکند از جا بلند شوی تا باز، لگدی حوالهی شکمات کند. ولی باید حتماً نفس کم بیاوری تا ریههایت به یاد آورند چقدر طعم هوا را دوست دارند. زخمهایی هست در زندگانی که نه با چسب زخم خوب میشوند و نه با شعر. میخواهم مطمئن شوم دخترم اولین بار که فهمید قهرمانی در کار نیست، لازم نیست تنهایی شنل بپوشد. چرا که فرقی نمیکند انگشتهایت را تا کجا دراز کنی،دستهایت همیشه کوچکتر از تمام زخمهاییست که میخواهی مرهمشان باشی.
ترجمهی رویا زندهبودی