«انگار ناگهان عاطفهای اجباری در لحن صدایش است؛ گرچه خیلی سعی میکند لحنش عادی به نظر بیاید؛ ولی مشخص است مدتی فکر کرده تا این حرف را به زبان بیاورد.
درنهایت به آن بدی هم که میترسیدم نیست. میگوید: «عصر راهی هستیم؛ البته فقط برای تعطیلات آخر هفته. سالگرد ازدواجمان است، این شد فکر کردم یه جایی را رزرو کنم، مشکلی که ندارد؟»
سرم را به علامت مثبت تکان میدهم و میگویم: «به نظرم خوب است.»
آسودهخاطر لبخندی میزند: پس تو هم مشتاق هستی، نه؟ یک کم آب و هوای دریا چهطور است؟ برایمان خوب است.» برمیگردد و در را باز میکند: «بعد بهت تلفن میزنم تا ببینم اوضاعت چهطور است.»
میگویم: «بله، لطفاً این کار را بکن.»
میگوید: «کریستین، من دوستت دارم. این را هرگز فراموش نکن.»
در را پشت سرش میبندد و من برمیگردم و به داخل خانه میروم.
کمیبعد وسطهای صبح روی مبل راحتی مینشینم. کار شستوشوی ظرفها تمام شده و بهطور مرتب روی سبد ظرفها چیده شدهاند، و لباسها هم در ماشین لباسشویی هستند. این مدت خودم را سرگرم و مشغول همین کارها نگه داشتم.
ولی حالا احساس خلاء میکنم. حرفی که بن زد حقیقت داشت. من هیچ حافظهای ندارم. هیچی. یادم نمیآید هیچکدام از وسایل این خانه را قبلاً دیده باشم. حتی یکی از عکسها – چه عکسهای دور آیینه یا توی آلبوم بریده جراید جلوی رویم – چیزی از زمانِ گرفتن آن عکس را به ذهنم نمیآورد؛ حتی یکی از لحظاتی که با بن سپری کردهام یادم نمیآید؛ به جز لحظههای همین امروز صبح و وقتیکه همدیگر را دیدیم. حس میکنم ذهنم به کل خالی است.
چشمهایم را میبندم و سعی میکنم روی چیزی متمرکز شوم. هر چی میخواهد باشد؛ دیروز، کریسمس گذشته؛ اصلاً هر کریسمسی، عروسیام. هیچ چیز نیست.»
پیش از آنکه بخوابم (رمان خارجی)
نویسنده: اس.جی. واتسون | مترجم: شقایق قندهاری
ناشر: نشر آموت | نوبت چاپ: اول، ۱۳۹۲ | تعداد صفحه: ۳۸۴ | قیمت: ۱۵۰۰۰ تومان
* ایدهاش از اینجا آمد؛ هر جمعه، صفحهی بیستم از یک کتاب را با هم بخوانیم. هوم؟