:: من محمود را دوست نداشتم وقتیکه آدمبزرگ شد و مثلن استادِ نویسندهی متفکرِ فیلسوف، از این گندهگوزیهای الکی. رفته بود فرنگ و حالا برگشته بود خانهی پدری تا کتابی بنویسد دربارهی نمیدانم چی. نه اینکه من نفهمیده باشم چی؟ خودش هم نمیدانست. هی ک.سشعر مینوشت و کاغذ مچاله میکرد و بعد میرفت سراغ ماشینتحریر؛ دو سطر که تایپ میکرد دوباره سروکلهی کدخدا و باغبان پیدا میشد که گیر داده بودند به قهرِ یک درخت گلابی که بار نداده بود. بعد هم، محمود یادِ ایّامِ قدیمِ زندگیاش میافتد که در این باغ گذشته بود با میم. میم را خیلی دوست داشتم. میمِ پانزده، شانزده ساله عشقِ سالهای دورِ محمودِ دوازده، سیزده ساله است که نقش او را گلشیفته فراهانی بازی میکند. این بخشهای فیلم بوی برگههای کاهی کتابهای قدیمی را میداد. شیفتگیِ محمود برایام عزیز بود و سرکشیِ میم، محترم.
:: گلی ترقّی میگفت ابداً نمیتونسته تصوّر کنه میم چارقدبهسر باشد توی فیلم. بعد به پیشنهاد فریار جواهریان (همسر مهرجویی) موضوع شیوع وبا در فیلمنامه طرح میشود تا آنها بهانه داشته باشند برای تراشیدنِ موهای فراهانی. اینطوری میشود که فراهانی در این فیلم یا کچل است یا او را با کلاه میبینیم. در دو حالت هم دختری سرتق و تخس و کتابخوان است با شیطنتهای پسرانه، ذوقِ شعر و آرزوهای دوردست. محمود میشود پسرداییِ میم. جمیع فامیل در عمارتی زندگی میکنند در باغِ بزرگی در دامنههای دماوند منهای پدر میم که رفته است فرنگ. میم هم آرزو دارد به نزد پدرش برود و هنرپیشه بشود و ….
:: از آن مستندِ مانی حقیقی به بعد عاشق گلی ترقّی شدهام. گلی نشسته بود جلوی دوربین و با لحنِ خوب و فیگورِ بامزه از خاطرههای بیست و پنج/شش سالگیاش میگفت و هی قند بود که توی دلام آب میشد. شما میدانید چهجوری میشود که یک زن اینقدر شیرین میشود برای آدم؟ چهقدر؟ اینقدر که فیلم را کوفتِ خودم کردم بس که غر زدم چرا کتابهای گلی را نخواندهام؟!
:: درخت گلابی یکی از داستانهای گلی ترقّیست که در کتاب جایی دیگر چاپ شده بود. برای سناریوی این فیلم هم گلی همکاری کرده است با مهرجویی. داستان را نخواندهام ولی از فیلم صرفاً روایتِ کودکی میم و محمود را دوست داشتم و نه باقیِ فیلم را؛ فعالیتهای سیاسی محمود کسلکننده بود. آن ادا و اطوار و سؤالهای صد تا یه غازِ دانشجوهای محمود هم زیادی خنک و بیمزه بود.