چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

:: نمایش‌گاه کتابِ امسال، خالی از مردمِ همیشه در صحنه‌ی سابق بود و البته، از نظر حضور ناشرها و کتاب‌ها هم تعریفی نداشت. کماکان، نشر چشمه نبود و ناشرهایی مثل کویر، نیلوفر سپید، حامی، ملائک و …. آن‌هایی هم که بودند دوتا کتاب را داشتند و چهارتا را نداشتند.

:: بعد از سی سالِ آزگار زندگی و انواع کتاب‌خری، هنوز نمی‌دانم آیا می‌توانم به فروش اینترنتیِ کتاب اعتماد کنم یا نه. می‌پرسید چه‌طور؟ قصّه دارد. در فهرستِ خرید من دو کتاب از نشر ایران‌بان بود که همین الان هم روی سایتِ این ناشر قیمت‌شان سرجمع ۲۰‌هزار و ۵۰۰ تومان است. «یک سال بدون او» و «اسم من میناست» را می‌گویم. البته، گویا خرید اینترنتیِ این کتاب‌ها مشمولِ ۴هزار و ۵۰۰ تومان تخفیف هم می‌شود. روزی که رفته بودیم نمایش‌گاه، پی این دو کتاب رفتیم تا غرفه‌ی ایران‌بان که در سالن کودک و نوجوان بود. خانومه‌‌ی آن طرفِ میز گفت کتاب «اسم من میناست» را به نمایش‌گاه نیاورده‌اند، ولی آن یکی کتابی را که می‌خواستم داشتند. نسخه‌ای که خریدم چاپ سوّم بود و قیمت پشت جلدش هم ۱۱هزارتومان که همین قیمت را پرداخت کردیم، بی دوزار تخفیف. می‌بینید؟ مغبون شدیم الکی.

:: نیّتِ من این بود که کتاب‌های «آلن دوباتن» را از نمایش‌گاه کتاب بخرم، ولی … انتشارات نیلوفر فقط کتاب «پروست چگونه می‌تواند زندگی شما را دگرگون کند» را در غرفه‌اش می‌فروخت. آقاهه‌ی آن طرفِ میز گفت چاپ «هنر سیر و سفر» تمام شده و آقاهه‌ی دیگری گفت بروم تا انقلاب و کتاب را از فروش‌گاهِ نیلوفر بخرم. من؟ حال نداشتم حتّا فکری بکنم بس که بازوهایم درد می‌کرد به خاطر حملِ کتاب‌ها. گفتم به جهنم و رفتیم تا غرفه‌ی انتشارات به‌نگار. آن‌جا هم آب پاکی را ریختند روی دست‌مان که آره، چاپِ «خوشی‌ها و مصایب کار» تمام شده. یکی دیگر از کتاب‌های آقای دوباتن را هم که نشر ملائک چاپ کرده و صدبار شبستان را، از راهروی یک تا ته، رفتیم و برگشتیم و خبری ازش نبود که نبود. خُب، یعنی می‌خواهید با رسم شکل نشان بدهم که دست از پا درازتر آیا؟ خلاصه، فردای آن روز، من رفتم تا کتاب افق. «هنر سیر و سفر» و «خوشی‌ها و مصایب کار»  را خریدم و «معماری شادمانی» را هم فراموش کردم. بعله.

:: «حافظ‌نامه» جزو فهرستِ خریدِ هولدرلین بود. قبل از عزیمت به تهران، در آدینه‌بوک دیده بود که قیمتِ دوره‌ی دوجلدی‌اش می‌شود ۳۰‌هزارتومان. کتاب را «انتشارات علمی و فرهنگی» چاپ کرده و خُب، طبعن رفتیم به غرفه‌ی ناشرِ نام‌بُرده. دوتایی دوبار قفسه‌های توی غرفه را چک کردیم و «حافظ‌نامه» را پیدا نکردیم. بعد، من گفتم شاید نامِ ناشر را اشتباهی نوشته‌ایم و شروع کردم به ورق‌زدنِ کتاب‌نامه‌ی علمی و فرهنگی و دیدم که نه، اشتباه نکرده‌ایم. فقط توی فهرست قیمت را نوشته بودند ۵۰هزارتومان که گویا قیمت چاپ جدید بود. با هولدرلین نشستیم کفِ غرفه، روی زمین. هی کم کردیم و جمع کردیم؛ کرایه‌ی خانه منهای حق‌التحریرِ من به‌علاوه‌ی هزینه‌ی بلیتِ قطار ضرب‌در پس‌انداز توی کشو تقسیم بر کادوی مادربزرگ اووووه آخر ما و حساب و کتاب؟ شیر یا خط انداختیم و تصمیم گرفتیم کتاب را بخریم. منتهی، خانومه‌ی آن طرفِ میز گفت که اصلاً «حافظ‌نامه» را به نمایش‌گاه نیاورده‌اند! ما را می‌گویید؟ تُف. البته، همان‌طور که در سیاهه‌ام دیدید بالاخره «حافظ‌نامه» را خریدیم. باورتان می‌شود؟ از ترمینال شرق، ۳۰هزارتومان.

:: کلّی کتاب بود که می‌خواستم از نشر چشمه بخرم و نشد که برویم تا کریمخان. همه با من دَم بگیرید؛ هی واااای.

:: زمانِ دانش‌جویی‌ام فقط ترم اوّل به ما بُن کتاب دادند به ارزش دوهزارتومان و همین. سال‌های بعد گفتند وزارت علوم چه و چه و دیگر خبری از بُن کتاب نشد که نشد. امسال کلّی دل‌ام را صابون زده بودم برای بُن‌کارتِ کتابِ هولدرلین. با برادر و خواهرشوهرم تبانی کرده بودم تا سهمِ آن‌ها را هم بردارم و فکر می‌کنید چی شد؟ هیچ‌‌کدام خبردار نشدیم از شروع ثبت‌نام و وقتی فهمیدیم که دیگر ظرفیّتِ سامانه‌ی کوفتی‌شان تکمیل شده بود. یکی از هم‌کلاسی‌های هولدرلین گفت سایت مربوطه از ابتدای شروع ثبت‌نام همین پیغام را می‌داد. واقعن؟

:: این را هم بنویسم و خلاص. اطلاع‌رسانی نمایش‌گاه کتاب که کلن در حدّ میوه‌فروش‌های سیّار (ما می‌گیم وانتی، شما چی می‌گین؟) هم نیست. غرفه‌ی ناشرهای کودک و نوجوان هم که همیشه‌ی این چند سال فلاکت‌بار بوده و امسال؟ بدترتر بود. قبلن یک پرده آویزان می‌کردند سر درِ سالن‌های کودک و نوجوان که ملّت بفهمند کدام ناشرها توی کدام راهروی درازِ چادرکی غرفه دارند و امسال، همین پرده هم نبود. به آقاهه‌ی نگهبانِ جلوی یکی از راهروها اعتراض کردم که آخه یعنی چی. از طرفِ مسئولین عذرخواهی کرد. ما؟ بی‌خیال نشویم؟ بشویم. بشویم. بشویم.